زینت مرتضی
با سپاس از خدای بی همتا
حضرت حق تعالیِ یکتا
آنکه جان داده بر تنم یکروز
و مرا حفظ کرده تا امروز
تا کنم نوکری اهل البیت
با قلم چون فرزدق و چو کمیت
تا بگویم ز مدح آل رسول
به امیدی که می کنند قبول
نکته ای قیمتی بگویم من
ارزشش مخفی است از دشمن
هر ولایی فقط خبر دارد
به دل و جان او اثر دارد
هدیه ای که نبی به امّت داد
شیعه را نعمت ولایت داد
که پیمبر به روز خمّ غدیر
گفت بعد از صدای ده تکبیر
کایّها النّاس بعد رفتن من
این علی این چو جان من در تن
راهتان را نشانتان بدهد
مرده باشید جانتان بدهد
هرکسی که منم پیمبر او
بعد من این علیست رهبر او
هرکسی که علیست ذکر لبش
روزها با علیست تا به شبش
معتقد هست هر که بر حیدر
شیعه ی اوست همچنان قنبر
نام حیدر چو روی لب ببرد
زینتش را به نقد جان بخرد
زینت مرتضی که می باشد؟
مطلب بحث ما چه می باشد؟
خبر آمد ز عالم بالا
که به فرمان حضرت والا
در تمام عرب و غیر عرب
زینت مرتضی فقط زینب
کیست زینب عزیز پیغمبر
اوّلین دخت بانوی محشر
دختر شیر پادشاه عرب
حیدر دوّم است این دختر
چه مقامی! ز مریم افزون تر
هم ز حوّا و آسیه برتر
کوثر دیگر است این دختر
زینت حیدر است این دختر
زده زانو به پیش نام او
جبرئیل ملک غلام او
زاده ی حیدر است یا حیدر
ماده شیر است یا که شیر نر
حضرت فاطمه ست این بانو
چه صدایش زنم خدا! تو بگو
بر لب اهل بیت زمزمه است
چقدر شکل اُمّ فاطمه است
علوی هیبت و نبی سیرت
فاطمی صورت و حسن طینت
در کمال ادب، حسینی خو
قلّه های وقار را رهجو
خواهر شاه صلح و شاه قیام
دختر ذوالفقار شاه کلام
چه شبیه است بر پیمبر او
شده مبعوث شکل دیگر او
او پیام آور رسالت بود
این پیام آور شهادت بود
او پیامش حدیث و قرآن بود
این پیامش دم شهیدان بود
او پیامش خدا و هم احکام
این پیامش ادامه ی اسلام
کار او بود دعوت و تکبیر
کار این بود شرح و هم تفسیر
دانش آموز مکتب زهراست
درس پس داده ی غروب بلاست
شده حرف دل همه امشب
دست ما و کرامت زینب
مادرش ربّ شرم و حُجب و حیاست
زینب آری چکیده ی زهراست
پرورش یافته به دامانش
درس دیده به زیر دستانش
پای درس عفاف این شمشاد
زیر دست همین جوان استاد
کوریِ چشم هر حسود و بخیل
زینبش گشته فارغ التحصیل
گفت زهرا به دختر نازش
به همان طفل محرم رازش
روزگاری که بین بستر بود
نفس رو به آه آخر بود
دخترم، زینبم، عزیز دلم
من ز بابای تو دگر خجلم
رفتنی گشته است مادر تو
بعد من جان تو، برادر تو
نور چشمان عالمینی تو
مثل سایه پی حسینی تو
بوده ای تو همیشه همراهش
همنفس، همدمی به هر آهش
همقدم، همسفر به هر جایی
می روی با حسین و می آیی
گره خورده دلت به گیسوی او
زنده هستی به دیدن روی او
تو و دوری ز او خدا نکند
روزگارت ز او جدا نکند
هر کجا رفت، همرهش تو برو
کربلا رفت، همرهش تو برو
چو رسیدید در دیار عراق
به مشامت رسید بوی فراق
تر کن از اشک چشم رویش را
جای من بوسه زن گلویش را
که فلک از تو گیردش آنجا
زیر گرد و غبار خنجرها
به غم و غصّه مبتلا گردی
میزبان دو صد بلا گردی
سر به سر کوه رنج و درد شوی
ناتوان و ضعیف و زرد شوی
چرخش روزگار چندین شب
جان به سر می کند تو را زینب
رضا رسول زاده