امامِ رئوف

دنبال حیدر

عدو تا شعله های کینه افروخت
درِ خانه میان شعله می سوخت

علی می دید، امّا دست بسته
که شاخ و برگ امّیدش شکسته

دری که سوخته در شعله ها شد
به یک ضرب لگد از جا رها شد

شرر بر قبله ی حاجات افتاد
که از پا، مادر سادات افتاد

فشار در به رویش بیشتر شد
زبانم لال، زهرا بی پسر شد

صدا زد با نوای آتشینی
شدم من بی پسر، فضّه خذینی

بیا من می روم دنبال حیدر
که من می میرم از این حال حیدر

علی و ریسمان بر گردن ای وای
اسیر دست دشمن بود ای وای

روم تا بند از دستش گشایم
به کوچه مو پریشان می نمایم

گره بر ابرویم اندازم اکنون
حجاب از گیسویم اندازم اکنون

اگرچه بازویم گیرد مدالی
رهایش می کنم زین خسته حالی

جواد حیدری


[ سه شنبه 91/12/15 ] [ 11:6 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 37
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 1193389