امامِ رئوف

سر زلف

ساکن میکده بودم چه کنم رفت ز دست
توبه ام باز شبیه لب پیمانه شکست

عشق تو حفظ شده در دل ما نسل به نسل
به امانت برسانند به ما دست به دست

دست خالی به خدا تا صف محشر نرود
هر که یک دفعه سر راه تو دلدار نشست

من به خود عاشق رویت نشدم، دل بکَنم
دست حق بر سر زلف تو دل ما را بست

شادم از گریه که مانند تو می گردم من
بهترین نعمت من در دو جهان این اشک است

کی فراهم بشود بهر فرج هر چه که نیست
به فدای قدم یار شود هر چه که هست

آقا جواد حیدری


[ جمعه 91/11/13 ] [ 12:12 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 113
بازدید دیروز: 42
کل بازدیدها: 1193465