امامِ رئوف | ||
دوباره رسیدم شکر خدا دوباره رسیدم کنار تو حتّی شبی بدون تو خوابم نبرده است باور نمی کنم که تو رفتی و بعد تو یک اربعین گذشته و زینب نمرده است *** وقت وداع، دست تو داده توان به من ور نه که با تو زینبت از دست رفته بود با آخرین نگاه غریبانه ی تو و زخم کبودیِ لبت از دست رفته بود *** دیگر ببین که آینه ای زخم خورده ام از سنگهای کینه و از موج اشک و آه یک اربعین گذشته و حالا رسیده ام تا جان دهم کنار تو در بین قتلگاه *** هر جا که شد در آن شبِ شومِ پیاله ها همراه چشم های ترت آتشم زدند گاهی به روی نیزه و گاهی در آن تنور یک اربعین به پای سرت آتشم زدند *** آخر چگونه گریه نریزم به پای تو وقتی غریبی و کفنت کهنه بوریاست یک اربعین گذشت و سر اطهرت هنوز خورشید سرخ و شعله ور روی نیزه هاست *** حق داشت دخترت که برای تو دق کند دیگر بیا و تازه نکن داغ لاله را جا مانده پاره ی تنت آخر، بیا مگیر از زینبت دوباره سراغ سه ساله را *** شکر خدا دوباره من و خاک کربلا حالا رسیده ام که بمیرم کنار تو هر چند در مسیر سفر کشته بارها همراه با سر تو، مرا نیزه دار تو *** هستی هنوز مایه ی دلتنگی حرم هستی هنوز بر سر نی سایه ی سرم وقتش شده که خیمه ی ماتم به پا کنم با رشته های چادر خاکیِ مادرم یوسف رحیمی [ دوشنبه 91/10/11 ] [ 11:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |