سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

همین جا بود ...

رفتم اسیری و رسیدم مبتلاتر
با دردها با روضه هایت آشناتر

هرجا که رفتم هر قَدَر هم داغ دیدم
آنجا نشد امّا برایم کربلاتر

آخر همین جا بود هستم را گرفتند
شمشیر تند و نیزه هایی بی حیاتر

هر لحظه در پیش نگاه من سه شعبه
این تیرهای تشنه ی با اشتهاتر

یادم نرفته لحظه ی افتادنت را
در زیر دست و پای تیغی بی خداتر...

... از سنگ هایی که به پیشانی نشستند
تا نعلهای تازه ی سر به هواتر

***
حرفی بزن با این اسیر زخمهایت
آخر ندارم از تو ای جان آشناتر

علیرضا لک


[ یکشنبه 91/10/10 ] [ 11:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 245
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187138