سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

همسفر

با سرت دختر تو راز و نیازی دارد
رو به این قبله شبی قصد نمازی دارد

ساده لوح است و گمان کرده غذا می خواهم
با تو آدم به دو عالم چه نیازی دارد؟

تو نخور غصّه اگر پای شتابم زخم است
هم سفر! هر سفری شیب و فرازی دارد

نیست همبازی من کودکی اینجا؟ باشد
تا تو هستی چه کسی فرصت بازی دارد؟

روی این دامن خاکی کمی آرام بگیر
با سرت نیزه سر جنگ و نسازی دارد!

خواستم ناز کنم، دست کشی تا به سرم
دیدم این مویِ چنین سوخته نازی دارد؟!

عمّه هر جا که بلا بود سپر بود مرا
عمّه آغوش کریمانه ی بازی دارد

نیستم راضی از این وضع ولی حرفی نیست
حتماً این سختی و این دغدغه رازی دارد!

امیر اکبر زاده


[ دوشنبه 91/9/27 ] [ 1:45 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 141
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187034