سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

پیراهن محرم

این چشم ها برای که تبخیر می شود؟
این حلقه ها برای چه زنجیر می شود؟

پیراهن محرّم من را بیاورید
دارد زمان هیئت من دیر می شود

با روضه ی حسین نفس تازه می کنم
وقتی هوای شهر نفس گیر می شود

می آیم از کدورت و اشک عزای تو
سرچشمه ی طهارت تصویر می شود

من دستمال گریه ی خود را نشسته ام
چون آب هم به نام تو تطهیر می شود

اشک تو تا همیشه جوان می چکد حسین
چشم من است اینکه چنین پیر می شود

من تازه تشنه می شوم و گریه می کنم
وقتی ز گریه چشم همه سیر می شود

ایمان به دست معجزه ی غم بیاورید
پیغمبری که باعث تکفیر می شود

این قطره نیست آینه ی توست یا علی
در اشک ما حسین تو تکثیر می شود

شیخ رضا جعفری

*****

هیئت بهشت

صد بار خوانده‌ای و دوباره بخوان کم است
دنیا اگر تمام شود، روضه‌خوان کم است

بغضی ز دیده‌ام فوران می‌کند ولی
تشبیه این دو چشم به آتش‌فشان کم است

خورشید در افق همه را تشنه کرده است
گلدسته‌ها زیاد و صدای اذان کم است

پروانه را عطش زده‌ام آنقدر زیاد
بر بال‌های تشنه‌ام این آسمان کم است

دیدار ما قیامتیان هیئت بهشت
اینجا برای سینه‌زدن جایمان کم است

شیخ رضا جعفری

*****

بوی اشک

دوش قرص مه روی تو به یادم آمد
طلعت روی نکوی تو به یادم آمد

می گذشت از در مسجد نفس آلوده سگی
گذر خویش به کوی تو به یادم آمد

سائلی دامن خود را به رفویی می دوخت
دامن خویش به رفوی تو به یادم آمد

ذکر خیر تو شد و بال ملک گستردند
بوی اشک آمد و بوی تو به یادم آمد

بخت خود دیدم و کارم گرهی محکم خورد
گره های سر موی تو به یادم آمد

بسملی بال و پر خویش به خون می آلود
بین گودال وضوی تو به یادم آمد

می بریدند لب تشنه سر از حیوانی
بر سرم خاک، گلوی تو به یادم آمد

آتشی در دل شب جلوه نمایی می کرد
دختر سوخته موی تو به یادم آمد
                                 
محمد سهرابی

*****

گریه

هر روز پای هر محنت گریه می کنم
بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم
 
با نوحه های هر شب تو سینه می زنم
با روضه های دل شکنت گریه می کنم
 
یعقوب های چشم من از دست رفته اند
از بس برای پیرهنت گریه می کنم
 
در بین قبر هم کفن کربلا به تن
از داغ جسم بی کفنت گریه می کنم
 
گاهی شبیه روز دهم سرخ می شوم
بر لحظه ی به نی شدنت گریه می کنم
 
ای سوخته ترین بدن زیر آفتاب
بر زخم تاول بدنت گریه می کنم
 
محسن عرب خالقی

*****

آتش زدند

این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند

من جبرئیل سوخته بالم، نگاه کن
معراج چشم های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم
هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، ازاین طرف
با داغ کربلای شما آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن
یک عمر در هوای شما آتشم زدند

گفتم کجاست خانه ی خورشید شعله ور
گفتند بوریای شما، آتشم زدند

دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان
همراه خیمه های شما آتشم زدند

امروز نیز نیّر و عمان و محتشم
با شعر در رثای شما آتشم زدند

سید حمیدرضا برقعی

*****

هجای کم

کوه صفا کنار صفای شما کم است
ذبح منا به پای منای شما کم است

من از تو پادشاهی عالم نخواستم
این چیزها برای گدای شما کم است

آماده ام که دعبل دربارتان شوم
بر شانه ام هنوز عبای شما کم است

در ثبت اسم نوکریم گیر کرده ام
وقتی که مهر کرب و بلای شما کم است

دیگر نمی شود نفس راحتی کشید
این جا چقدر حال و هوای شما کم است

ماها کجا و دست علمدارتان کجا
سرها به خیر مقدم پای شما کم است

زخم شما که خوب نشد خاک بر سرم
این گریه ها چقدر برای شما کم است

در قتلگاه لحظه ی تقطیع جسمتان
معلوم شد که چند هجای شما کم است

حسین رستمی

*****

تربت

منم و شور تو و این دل سرگردانی
که اسیرت شده با جذر و مدی طوفانی

به سر تخت سلیمان به طلا نقش شده
هرکه افتاد به خاک تو کند سلطانی

علّت اوّل دیوانگی ماست حسین
عقل افتاده در این دام به سرگردانی

دام زنجیر نگردد دل دیوانه ی ما
شعله ای نیست که خاموش شود حیرانی

قبله ی چشم من و گوشه ی بین الحرمین
«تربت کرب و بلا باد به ما ارزانی»

حسن لطفی

*****

همت کنید!
 
 کشتی شکسته ایم که بی تاب مانده ایم
 آشفته در تلاطم گرداب مانده ایم
 
 رحمی کن ای اجل، که طواف حرم کنیم
 در حسرت زیارت ارباب مانده ایم
 
 باید به گریه دامن عباس را گرفت
 کافیست هرچه منتظر آب مانده ایم
 
 همّت کنید! قافله سالار زینب است
 بد می شود، ببیند اگر خواب مانده ایم
 
 ابروی دیدنی قمر هست و بی جهت
 سرگرم چند کاشی محراب مانده ایم
 
 فکری به حال این همه درمانده کن حسین!
 چون ماهی کلافه به قلّاب مانده ایم

وحید قاسمی

*****

 شوق پرواز
 
 بده در راه خدا، من به خدا محتاجم
 من به بخشندگی آل عبا محتاجم
 
 از قنوت سحر مادرتان جا ماندم
 پسر حضرت زهرا به دعا محتاجم
 
 مهربان، کاش زهیری بغلم می کردی
 من به آغوش پُر از مِهر شما محتاجم
 
 فطرس نفس مرا گوشه ی چشمی کافیست
 با پر و بال شکسته به شفا محتاجم
 
 شوق پرواز بده روح زمین گیر مرا
 به جنون سر ایوان طلا محتاجم
 
 دود این شهر مرا از نفس انداخته است
 به هوای حرم کرب و بلا محتاجم
 
 چه قدر گریه کنم تا نبری از یادم؟!
 در سراشیبی قبرم به شما محتاجم

وحید قاسمی

*****

می کشی مرا حسین

این روزها غم تو مرا می‌کشد حسین
شب های ماتم تو مرا می‌کشد حسین
 
تا آن دمی که منتقم تو نیامده ست
سرخی پرچم تو مرا می‌کشد حسین
 
از لحظه‌ی ورودیه تا آخرین وداع
هر شب، محرّم تو مرا می‌کشد حسین
 
هنگام پر کشیدن یاران یکی یکی
اشک دمادم تو مرا می‌کشد حسین
 
داغ علی اصغر و عباس و اکبرت
غم‌های اعظم تو مرا می‌کشد حسین
 
از قتلگاه تو چه بگویم؟ حکایتِ
انگشت و خاتم تو مرا می‌کشد حسین
 
بر نیزه در مقابل چشمان خواهری
گیسوی درهم تو مرا می‌کشد حسین
 
سالار سر بریده‌ی زینب سرم فدات
هستی فاطمه! پدر و مادرم فدات

یوسف رحیمی

*****

اگر تا کربلا رفتی

شب اشک و شب آه و شب غم
شب دلواپسی و حزن و ماتم
میان سینه قلبم بیقرار است
محرّم آمده ای دل محرّم
 
سر آمد دوره ی خاموشی من
ببین تاب و تب چاووشی من
رسیده روزهای غربت تو
رسیده وقت مشکی پوشی من
 
محرّم ماه ایثار است و غیرت
رسیده موسم تجدید بیعت
اگر تا کربلا رفتی دل من
مشو راضی به کمتر از شهادت

یوسف رحیمی

*****

التماس دعا


جای گله ز فاصله ها گریه می کنم
با نام سیّدالشّهدا گریه می کنم

من که تمام عمر ز داغت گریستم
در بین قبر هم چه بسا گریه می کنم

باید هزار سال برای تو گریه کرد
قدر هزار سال تو را گریه می کنم

من سمت روضه می روم و عابری به من
می گوید: "التماس دعا " گریه می کنم

تو خواستیّ و حاجت من شد روا حسین
بر نذر های گشته ادا گریه می کنم

حالا تو بخش بخش شدی «ح» شدیّ و «سین»
حالا تو را هِجا به هِجا گریه می کنم

تو در ازای اشک به من کربلا بده
من در ازای کرب و بلا گریه می کنم

مهدی پور پاک

*****

حجّ پیاده

هر که با خاک درت کام لبش بردارد
از همان کودکی اش چشم به کوثر دارد

اوّلین آرزویم هست همانی باشم
که به لب نام تو تا لحظه ی آخر دارد

چند صد حجّ پیاده است ثواب آن که
قصد پابوسی شش گوش تو در سر دارد

هر که بر داغ تو نگریسته پیغمبر نیست
گریه بر توست مدالی که پیمبر دارد

چشمهایم شده چون شاخه ی پر باری که
چار فصلش ز غمت میوه ی نوبر دارد

تکیه بر نیزه ی غربت زدی و فرمودی
چشم غارت به حرم این همه لشگر دارد

محسن عرب خالقی

*****

گرفتار حسینم من

خدا را شکر می گویم گرفتار حسینم من
جگر آتش گرفته از ازل یار حسینم من

دعای کیست یا رب که به هیئت راه دارم
در این ایّام وانفسا پی کار حسینم من

محبّت های مکنونش همان احیای فطرت هاست
ز روز فطرتم حالا عزادار حسینم من

اگر هیئت نباشد راه ما بیراهه می گردد
که در هیئت یقین دارم ز انصار حسینم من

خودش کوته نموده راه ما تا کربلایش را
به یک عرض سلامی جزو زوّار  حسینم من

بدهکاری من شد بیشتر از بعد هر هیئت
در این دنیا و آن دنیا بدهکار حسینم من

حسینٌ حُبُّه جُنَّه وَ اِنّ بابُها عبّاس
حسینی مذهب از لطف علمدار حسینم من

الهی با حسین بن علی رجعت نمایم تا
ببینم کمترین یار سپهدار حسینم من

جواد حیدری

*****

عاشق الحسین

دست خودم نبود اگر عاشقت شدم
باور نمی کنم! نه؛ مگر عاشقت شدم!؟

سینی به دست رد شدم از نونهالی ام
در هیئت محل به نظر عاشقت شدم

از سفره های نذری مادر شروع شد
با عکسی از ضریح قمر عاشقت شدم

سینه به سینه عشق تو را ارث برده ام
من از دعای خیر پدر عاشقت شدم

آقا زهیر دیگری امروز آمده
دست مرا بگیر و ببر... عاشقت شدم

خون گریه می کنم ز فراق تو، حق بده
من جای دل ز راه جگر گریه می کنم

بر طالعم نوشته شده «عاشق الحسین»
دست خودم نبود اگر عاشقت شدم

وحید قاسمی

*****

حیّ علی الکریم

از هرچه هست و نیست دگر بی نیاز شد
دست کسی که پیش کریمان دراز شد

در لطف با گدا، چه کسی بهتر از حسین؟
لب تر نکرده ایم در خانه باز شد

حیّ علی الکریم که وقت تصدّق است
یا ایّها العقیق! رکوع نماز شد

آری، ز سجده بر گل آدم شفا نیافت
فطرس ز خاکبوسی تو پاکناز شد

کشتی تو پر است ز کشتی شکسته گان
این رحمت شماست که دریا نواز شد

گفتند گریه پای تو، معراج می برد
یه قطره اشک بال شد و در فراز شد

گفتند مرگ را چو به بازی گرفته بود
با اشتیاق عشق، تنت زخم باز شد

ای نی سوار، زینب تو چاره ای نداشت
بی تو سوار بر شتر بی جهاز شد...

علی ناظمی

*****

در هجای دوم تو

می خواهمت به جای نفس جای هرچه نیست...
...در این دلم... حساب شما چیزدیگری است

من در هجای دوم تو فتح می شوم
آری... در این حروف مقدّس بگو که چیست؟!

حا...سین و یا و نون همگی رمزِ بودنند
ای زندگی! میان نبودم کمی بایست...

می آیی و تمامی این شیشه های اشک
در سایه  ضریح گلویت شکستنی است...

پر دادیش به عرش خدا...تا خودت...بهشت!
هرکس به پای روضه ی تو قطره ای گریست

حق می دهم برای کسی جز تو نشکنم
آخر شبیه درد تو آقا کجاست؟ کیست؟!

علیرضا لک

*****

مثل محرم

مرا با غصّه مَحرم آفریدند
دلم را از گِل غم آفریدند

همیشه در درونم روضه خوانی است
مرا مثل محرّم آفریدند

بدون بال تا خورشید رفتم
مرا از نسل شبنم آفریدند

برای اشک ریزی در محرّم
خطائی بهر آدم آفریدند

اشاره بر قد زینب نمودند
که طاق آسمان، خم آفریدند

ز گیسوی رهای روی نیزه
به یک الهام پرچم آفریدند

شیخ رضا جعفری

*****

ظرف نزول

این اشک نیست، آب زلال و مطهر است
این چشم نیست، چشمه ای از حوض کوثر است

ظرف نزول رحمت پروردگار شد
چشمی که پای مجلس این روضه ها تر است

چشمی که بیشتر به خود گریه دیده است
فردا کنار فاطمه با آبرو تر است

ما خشک می شویم ولی بار می دهیم
دنیای گریه، مزرعه ی سبز محشر است

این خیمه ی حسینیه های محرّمی
چادر نماز خاکی زهرای اطهر است

فرموده است حضرت صادق «هر آنکسی
گریان جدّ ما شده با من برادر است»

در حجّ و در عبادت و در سجده های شب
گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است

ما را از این تلاطم دنیا هراس نیست
تا کشتی نجات حسینی شناور است

بر من لباس نوکری ام را کفن کنید
نوکر بهشت هم برود باز نوکر است

آن سجده های خونی گودال اگر نبود
این قوم هیچ وقت نمی شد خدا پرست

علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 91/8/24 ] [ 10:54 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 70
بازدید دیروز: 290
کل بازدیدها: 1188074