حلال زاده
بالی گشوده است و چنان پیش می رود
کز حدّ کودکانه ی خود پیش می رود
اصلاً عجیب نیست که غوغا به پا کند
آری حلال زاده به دائی ش می رود
موج حماسه ای ست که در قلب دشمنش
با هر قدم تلاطم تشویش می رود
مادر دلش گرفته از این خاک کوفه وار
از بسکه او شبیه علی راه می رود
از پیله ها گذشته و در گرد شمع سوخت
پروانه وار از قفس خویش می رود
لبخند بر لبش، تن او غرق خون شده
امضا شده ست برگ رهائیش می رود
سید محمد رضا شرافت