سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

یا هنوز هم...

زرد و کبود و سرخ شد امّا هنوز هم
دارد عزای دیدن بابا هنوز هم

تا تاول دوباره ای از راه می رسد
با گریه آه می کشد آن را هنوز هم

آهسته بغض می کند و خیس می شود...
... زخم کبود گونه اش: «آیا هنوز هم

مهمان چوبدستی شهر جسارتی
من مانده ام به حسرت لبها هنوز هم»

من درد های روسری ام را نگفته ام
با چشمهای غیرت سقّا هنوز هم

از صحبت کنیزی مان گریه می کنم
می لرزم از خجالتش حتّی هنوز هم

مُحرم شدم، طواف کنم، بوسه ها زنم
آنجا که هست کعبه ی دلها هنوز هم

***
دلتنگ بود و رفت و نگفتید خوب شد
گوش بدون زینت او یا هنوزم هم...؟!

علیرضا لک


[ یکشنبه 91/8/14 ] [ 8:45 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 291
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187184