گِلِه
روی نی و من از تو چقدر فاصله دارم
و از خودم به خدا چون نمرده ام گِله دارم
به جرم اینکه یتیمم مرا به بند کشیدند
و جان به لب شدم از بسکه زخم سلسله دارم
مخاطرات فراوان بین راه بماند
چه خاطرات بدی از مسیر قافله دارم
برای سعی صفای سرت و مروه ی جانم
تو فکر می کنی آیا توان هروله دارم؟
کجا روم به که گویم هوای روی تو کردم
دلم گرفته مگر من چقدر حوصله دارم
به روی خار دویدن کجا و نیزه نشینی
مرا ببخش که گفتم به پایم آبله دارم
مصطفی متولی