امامِ رئوف

فرق

ابر مستی تیره گون شد باز بی حد گریه کرد
با غمت گاهی نباید ساخت، باید گریه کرد

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تو را
از تو گفتم با دلم؛ کوتاه آمد، گریه کرد

ای که از بوی طعام خانه ها خوابت نبرد
مادرم نذر تو را هر وقت «هم زد» گریه کرد

با تمام این اسیران فرق داری، قصّه چیست؟
هرکسی آمد به احوالت بخندد گریه کرد

از سر ایمان به داغت گاه می گویم به خویش
شاید آن شب «زجر» هم وقتی تو را زد گریه کرد

وقت غسلت هم به زخم تو نمک پاشیده شد
آن زن غسّاله هم اشکش درآمد گریه کرد...

کاظم بهمنی


[ یکشنبه 91/8/14 ] [ 8:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 14
بازدید دیروز: 50
کل بازدیدها: 1192207