آستان مستجاب
به یُمن تو گدای اهل بیتم
گدای هل اتای اهل بیتم
به لطف آستان مستجابت
مسلمان دعای اهل بیتم
به نام تو پس از عمری غریبی
غلام آشنای اهل بیتم
زیارت جامعه خواندی و حالا
سگ کهفُ الورای اهل بیتم
به احسان هدایت کردن توست
اگر تحت لوای اهل بیتم
اگر چه کربلایی هستم امّا
گدای سامرای اهل بیتم
ولیِّ کبریا جانم فدایت
امام سامرا جانم فدایت
منم از مبتلایت مبتلاتر
منم از آشنایت آشناتر
اگر لطف کریمان به نداری است!
منم از بینواها بینواتر
تو حالا که هزاران فیض داری
دل من از گدایانت گداتر
تو راه باز توحیدی، هر آنکه
به تو نزدیک تر پس با خدا تر
برایت دشمنت هم نذر می کرد
تو هستی از همه مشگل گشا تر
علی هستیّ و جدّت هم علی بود
تویی با این حساب ابن الرّضاتر
تو هم مثل پدر زهرا نژادی
عزیز خانه ی بابُ المرادی
تو در یکتائی ات یکتا شناسی
تو در آقایی ات آقا شناسی
لباس بندگی بر تن گرفتی
تو الحق بنده ی مولا شناسی
تو هنگام کریمی از گداها
نمی پرسی غریبی یا شناسی؟
تو در سیر نزولت هم صعود است
تو در روی زمین بالا شناسی
امام غائبت را مدح کردی
تو در امروز هم فردا شناسی
زیارت جامعه در اصل این است
زیارت نامه ی زهرا شناسی
زیارت جامعه یعنی ولایت
زیارت جامعه یعنی هدایت
دلت سرمنشاء خلق عظیم است
تجلّی گاه رحمان و رحیم است
اقامت کن میان دل که عمری
دلم در کوی دلدارش مقیم است
هدایت کن مرا با گوشه چشمی
صراط تو صراط مستقیم است
اسیر گریه ام، ری زاده هستم
که از عشّاق تو عبدالعظیم است
بهشت شیعه باشد سامرایت
حریمت عرش جنّاتُ النّعیم است
بیا و شیعه را دریاب آقا
قرار ما دم سرداب آقا
احسان محسنی فر