سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

ریشه ی اعتقاد

آستـان خدا کمـال شما
هفت پرواز زیر بـال شما

با شما می شود به قرب رسید
ای وصـال خـدا وصـال شمـا

گـاه با آدم و گـهی با نـوح
بی زمان است سنّ و سال شما

مثـل جبریـل می شود بالـم
با همین غوره های کال شما

دل سپردم، مبـاد پس بدهیـد
گر چه نا قابل است مال شما

بال ما را به آسمان ببرید
تـا خـداوندِ لا مـکان ببرید


هر کسی که تو را سلام کند
بـه مقـام تـو احتـرام کنـد

کاش در صحن سامرات، خدا
تـا قیـامـت مـرا غـلام کنـد

پـر و بـال کبـوتـرانـه ی مـن
در حــریم تـو میـل دام کنـد

هر که بی توست واجب است به خود
خـواب احـرام را حـرام کنـد

بر دلم واجب است بعد طواف
عرض دیـن محـضـر امـام کند

نیمه ی ماهِ حج که شد باید
شیعـه در محـضـر شمـا آیـد


ای مسیحای سامرا هادی
آفـتـاب مسـیر مـا هـادی

علیِ بن محمّدِ بنِ علی
نـوه ی اوّل رضـا هـادی

نیست جز دامن کرامت تو
پرده ی خانه ی خدا هادی

ذکر هر چهارشنبه ام این است
یـا رضـا یـا جـواد یـا هـادی

به ملک هم نمی دهم هرگز
گریـه ی زائـر تـو را هـادی

یک شبی را کنار ما ماندی
سر سجّاده جامعه خواندی  


تو دعـا را مـعرّفی کردی
مرتضی را معرفی کردی

بـا فـراز زیـارت سبـزت
راه ما را معرّفی کردی

مرتضی و حسین و فاطمه و
مجتبی را مـعـرّفـی کـردی

نه فقط اهل بیت را بلکه
تـو خـدا را معرّفـی کردی

سامرایت غریب بود امّا
کربـلا را معرّفی کردی

با تو ما مرتضی شناس شدیم
تا قیـامت خـدا شناس شدیم


ریشه های محبّت ما، تو
مزرعه های سبز دنیا، تو

خواهش سرزمین پائین، من
اشتیـاق بهشت بالا، تـو

گاه ابلیس می شوم بی تو
گاه جبریل می شوم با تو

من نمی دانم این که من دارم
به تو نزدیـک می شوم یا تـو

چه کسی از مسیر گمراهی
داده مـا را نجـات؟... آقـا تو

تو مرا با ولایتم کردی
آمدی و هدایتم کردی


دل من در کفت اسیر بُوَد
به دخیل تو مستجیر بُوَد

گر شود ثروتم سلیمانی
باز هم بر درت فقیر بود

با صدای بلند می گویم
حضرت هادی ام امیر بود

آبرو خرج می کنی، بسکه
کـرم سفره ات کثیـر بـود

شب میلاد تو به ذِی الحجّه
مطلـع شوکت غدیر بـود

ریشه ی ناب اعتقاد علی
پسـر حـضـرت جـواد عـلی


دوست دارم گدای تو باشم
سائل دست های تو باشم

مثـل بـال و پـر کبـوتـرهـا
دائماً در هوای تو باشـم

دوست دارم که از زمان ازل
تا ابد خاک پای تو باشـم

نیمه شب های ماه ذِی الحجّه
زائـر سامـرای تـو بـاشـم

یا دعای قنوت من باشی
یا قنوت دعای تـو باشـم

ما فقیریم، سفره ای وا کن
سامرایی حـوالـه ی مـا کن


با تو این عقل ها بزرگ شدند
اعتـقـادات مـا بـزرگ شـدنـد

پای دل های شیعیان آن قدر
گریـه کـردید تا بـزرگ شـدند

بـا نـگـاه تو بـا محبّـت تـو
اِبن سکّیت ها بزرگ شدند

خوب شد بچه های هیئت ما
پای درس شمـا بزرگ شـدند

بچّـه هـای قبیلـه ی مـا با
کربـلا کربـلا بـزرگ شـدند

بی تو دلـهای مـا بهار نـداشـت
مثل یک شاخه ای که بار نداشت

علی اکبر لطیفیان


[ شنبه 91/8/6 ] [ 3:47 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 48
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1186941