سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

          سینی به دست

تا کربلایم بُرد فریاد رسایش
سینی بدستی که من و جانم فدایش

وقتی میان کوچه ی ما راه می رفت
بوی محرّم پخش می شد با صدایش

او کوچه گرد کوچه های بُغض باشد
در شهر اربابی که می میرد برایش

تا گوشه ی ویرانه ای پشت محلّه
می بُرد چشمان مرا با ردّ پایش

ویرانه ای که فطرس ماه محرّم
می آمد از آنجا صدای بالهایش

عطری پراکند و مرا تا آسمان برد
با پرچم سبز شهید کربلایش

این خیمه یا چادر نماز مادرش نیست
آقا گرفته طفل را زیر عبایش

می خوابم از این لحظه پشت پنجره، تا
هر روز بیدارم کند زنگ صدایش

       علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 151
بازدید دیروز: 286
کل بازدیدها: 1186706