بابا بیا جان کندن من را نظر کن
بابا بیا فکری به حال این پسر کن
از درد، صورت می کشم بر خاک حجره
خاکی تماشای رخ قرص قمر کن
خورشید می سوزد از آه آتشینم
یک چاره بهر این وجود پر شرر کن
کف می زنند اینجا به جای ذکر قرآن
تو آبروداری سر این محتضر کن
هستم جگرگوشه تو را بابا بیا زود
با آستین پاک از لبم خون جگر کن
گفتم که عطشانم، ولی آبم ندادند
حدّاقل کام مرا با اشک تر کن
وقت وصیّت کردنم محرم ندارم
حتماً بیا و مادرم را هم خبر کن
چون مادرم هم دست و پهلویش شکسته ست
خود را عصای مادر بی بال و پر کن
بالا سرم وقتی رسیدی روضه خوان شو
همراه من تا مقتل اکبر سفر کن
من می شوم اکبر ولی نه قطعه قطعه
تو نیمه جان ایفای نقش آن پدر کن
مجتبی صمدی