سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

از بس که پای تا سرم آتش گرفت و سوخت
شیرازه های پیکرم آتش گرفت و سوخت

آتش ز جان سوخته ام شعله می کشد
از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

از کودکی ز خاطره ی رنج مادرم
تا پای مرگ خاطرم آتش گرفت و سوخت

زهرم دهید باز، مگر راحتم کنید
در کنج حجره بسترم آتش گرفت و سوخت

مثل کبوتری که فقط بال و پر زند
این بازمانده ی پرم آتش گرفت و سوخت

از احتضار من پسرم شذ به اضطرار
وای از دلش که در برم آتش گرفت و سوخت

خواهر نداشتم که عزاداری ام کند
از راه دور دخترم آتش گرفت و سوخت

جسم مذاب را چه غم از هُرم  آفتاب
خورشید هم ز پیکرم آتش گرفت و سوخت

این چند ساعتی که عطش را چشیده ام
با یا حسین، حنجرم آتش گرفت و سوخت

دل پای مرگ حضرت لیلا به ناله گفت:
مجنون منم که دلبرم آتش گرفت و سوخت

انگار می شنیدم عزای رباب را
می گفت: کام اصغرم آتش گرفت و سوخت

با اینکه جان تازه و جسم جوان من...
از کینه های همسرم آـش گرفت و سوخت...

بالای تربتم بنویسید: عمر من...
از غصّه های مادرم آتش گرفت و سوخت

          حاج محمود ژولیده


[ شنبه 91/7/22 ] [ 12:57 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 447
بازدید دیروز: 338
کل بازدیدها: 1187340