سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

از عالمی بریدم و اینجا رسیده ام
یک عمر بال و پر زدم امّا رسیده ام
 
این قطعه با تمام زمین فرق می کند
انگار من به عرش معلّی رسیده ام
 
با قلب من تمام حرم حرف می زند
شاید دگر به عالم معنا رسیده ام
 
از این به بعد صحبت لب تشنگی خطاست
وقتی به پای‌بوسی دریا رسیده ام
 
کی بی شفای این دل درمانده می روم
حالا که من به صحن مسیحا رسیده ام
 
من از خدا به غیر تو چیزی نخواستم
با یک نگاه خود بگو آیا رسیده ام؟
 
توفیق خاکبوسی تو لطف خواهری ست
اینجا به فضل دختر موسی رسیده ام
 
قلبم کبوتر حرم زینب قم است
در هر سلام منتظر یک علیکُم است

 
مهر تو را زلالی باران نوشت و بعد
فردوس را ز خاک خراسان نوشت و بعد
 
با هر ترنمِ «وَ أنا مِن شُروطِها»
حبّ تو را قبولی ایمان نوشت و بعد
 
از تربت قدوم تو خاک مرا سرشت
عشق تو را برای دلم، جان نوشت و بعد
 
ای مهربان تبسّم هر روزه‌ی تو را
صبح سپید مردم ایران نوشت و بعد
 
در سایه‌ی تجلی شمس الشّموسی ات
خورشید را چراغ شبستان نوشت و بعد
 
وقت طواف قبله‌ی هفتم رسیده بود
ما را ز خیل گوشه نشینان نوشت و بعد
 
بسته به چشم های تو شد سرنوشت ما
یک خنده‌ی رضایتت آقا بهشت ما

 
هر کس به یک نگاه تو دل داد یا رضا
از بند غصّه ها شده آزاد یا رضا
 
بار نخست از سوی آزادی آمدم
امّا دلم به دام تو افتاد یا رضا
 
از مرقد کریمه رسیدم که شد دلم
یک یا کریم صحن گُهرشاد یا رضا
 
با هر فراز جامعه شد هم ‌صدای من
در صحن جامع رضوی، باد یا رضا
 
من را بس است مرحمت گوشه چشمی ات
در بین حجره های پریزاد یا رضا
 
در صحن انقلاب تو، شد منقلب دلم
از بس کنار پنجره فولاد یا رضا ـ
 
حرف از زیارت و حرم و کربلا زدم
گفتم ز عیدی و شب میلاد یا رضا
 
من دست خالی آمده ام توشه دست توست
اذن طواف مرقد شش گوشه دست توست

 
بند آمده زبان ز شکوه زبانزدت
بسته دخیل گنبد مینا به گنبدت
 
باب الاجابت همه‌ی اهل عالم است
حلقه به حلقه، پنجره فولاد مرقدت
 
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت
 
«باب الجواد راه ورودی به قلب توست»
امشب شفیع ما شده جود محمّدت
 
تا هست روضه‌ی تو به جنّت چه حاجتی‌ست
دارد بهشت، حسرت دیدار مشهدت
 
بیت الحرام در نظرم جلوه می کند
وقت طواف ارض و سما گرد گنبدت
 
دارد زیارت تو ثواب هزار حج
جانم فدای نام تو «یا ثامن الحُجج»

 
ای آفتاب جود و سخا أیّها الرئوف
آئینه‌ی امید و رجا أیّها الرئوف
 
تو ملجأ توسّل هر دلشکسته ای
امشب بگیر دست مرا أیّها الرئوف
 
دیدم به محضر تو رسیده ست شاعری
حتّی گرفت از تو عبا أیّها الرئوف
 
خود را به حلقه های ضریح تو بسته است
درمانده ای برای شفا أیّها الرئوف
 
در این حرم ملائکه هم از نگاه تو
دارند التماس دعا أیّها الرئوف
 
می گفت عارفی که خدا را قسم دهیم
امشب همه به حقّ تو یا أیّها الرئوف
 
حالا کنار پنجره فولاد آمدیم
با اشک و آه و شور و نوا أیّها الرئوف
 
اذن عروج تا ملکوتم به دست توست
جا مانده ایم از شهدا أیّها الرئوف
 
ما را به روز حشر و جزا رو سپید کن
این کشتگان عشق خودت را شهید کن

            یوسف رحیمی


[ جمعه 91/7/7 ] [ 2:42 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 313
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186211