گاهی که با نیاز دلم ناز می کنی
داری مرا دقیق برانداز می کنی
یعنی نگاه می کنی اول کجایم و
بعداً مرا به سمت خود آغاز می کنی
دارم دوباره شاعرتان می شوم مرا
داری دوباره قافیه پرداز می کنی
تازه شدم شبیه پسر بچّه ای که تو
پیش ضریح می بریَش ناز می کنی
حس می کنم که وقت دعا لطف خویش را
از لابلای جمعیت ابراز می کنی
گاهی برای تو همه تن سوز می شوم
تو در عوض همیشه مرا ساز می کنی
از خوبی شماست که خوب کم مرا
تو در حساب خویش پس انداز می کنی
گاهی کنار پنجره ات بسته می شوم
گاهی میایی و گره را باز می کنی
بر پرده، زنده کردن شیرت عجیب نیست
هرشب مسیح معجزه! اعجاز می کنی
اینبار هم شبیه خودم نه شبیه تو
دل می دهم به پنجره های ضریح تو
آهو که نه کبوترتان نه که آدمیم
تا با توایم پس همه ی عمر با همیم
فرقی نمی کند که چه هستیم یا که ایم
ما هرچه هست شیعه گیت را مصممیم
گاهی برای منبرتان مثل دعبلیم
گاهی برای نخل ولای تو میثمیم
لرزان نمی شویم به بادی که می وزد
به ریشه های حبّ تو وصلیم ، محکمیم
حاتم کجا و سفره ی احسانتان کجا
ما جیره خوار سفره ی ارباب حاتمیم
ما زنده با توایم و دم از تو گرفته ایم
پس ما برای کشته شدن هم مقدمیم
مدیون آن کسیم که ما را به تو سپرد
عمریست زیر سایه ی تو زیر پرچمیم
ما را زیاد و کم ننوشتند، واحدیم
گاهی اگر زیاد و زمانی اگر کمیم
کم گریه می کنیم و لیکن موثریم
یعنی شبیه بارش بارانِ نم نمیم
یابن الشّبیب خواندنمان را که دیده ای
دیدی که در عزای شهید محرمیم
این ویژ گی ّ روضه ی جد غریب توست
که ما هنوز با غم تو غرق ماتمیم
اینبار هم دلی که شکسته است را بخر
لطفی کن و دوباره مرا کربلا ببر
محسن ناصحی