طواف حرم
ای نام تو خوشبوتر از آلاله و شب بو
یک عالمه گل کاشته ام در خم ابرو
خورشید هم از شرق نگاه تو می آید
هر صبح که در بند کنی حلقه ی گیسو
از دانه ی اشک دل زوّار تو روئید
بر گِرد ضریح تو چنین حلقه ی بازو
مشغول طواف حرمت، هر چه کبوتر
مهمان صفای قدمت هر چه پرستو
تصویر فلک یکسره در صحن تو پیداست
از بس که به آن بال ملائک زده جارو
تا صید کند یک نظر از گوشه ی چشمت
صیّاد که ناله زده: یا ضمن آهو
پیش تو دراز است مرا دست گدایی
با کاسه ی دل، کاسهی سر، کاسه ی زانو
ای ناب ترین مایه ی الهام غزلها
با تو چه نیازی است به معشوق و لبِ جو
بیمار توأم آقا! نذرت دل تنگم
بنویس برای دل من نسخه و دارو
عباس احمدی