سخن به مدح تو باید فصیح و کامل گفت
هم از شکوه مقامت ، هم از فضائل گفت
شبیه صائبِ صاحب سخن قصیده نوشت
غزل غزل سر زلف تو را چو بیدل گفت
نه چند مثنوی و قطعه و غزل، باید
که شرح قصّه ی حسن تو در رسائل گفت
عبا، نه ... اینکه گدای شما شدم کافیست
حدیث حسن تو کی می توان چو دعبل گفت
تفضّلی! که فقط از تو خوانده ام یک عمر
و من نگفته ام و هر چه بود این دل گفت
زلال اشک مرا از تبار کوثر کن
در آسمان دو دستت مرا کبوتر کن
به قفل بسته کلید اجابت است اینجا
که آستانه ی جود و کرامت است اینجا
به دلنوازی جان در رواق او بنشین
چرا که قبر مسیحای عترت است اینجا
بکوش تا پرِ پروانه اش شوی ،زیرا
پر از تلألوِ شمع هدایت است اینجا
زلال اشک تو از چشمه ی خلوص دل
همیشه إذن دخولِ زیارت است اینجا
نه دیدن حرم و قبر و صحن و گلدسته
هدف وصال حقیقی حضرت است اینجا
دوباره کسبِ ثواب هزار حج کردم
طواف قبرِ تو یا ثامن الحُجَج کردم
ببین که حال و هوای حرم چه عرفانیست
پر از بلور و کبوتر پر از چراغانیست
به لطف گنبد و گلدسته های زر پوشش
همیشه صحن حرم پر فروغ و نورانیست
کجاست روضه ی رضوان به غیر از این مرقد
کجاست جنّت الأعلی اگر که اینجا نیست
صدای پر زدن بال جبرئیل است این
در ازدحام حرم گرمِ عطر افشانیست
حدیث سلسله از یادمان نخواهد رفت
ولایتت به خدا شرطی از مسلمانیست
هزار مرتبه شکر خدا که نور تو
چراغ زندگی مردمان ایرانیست
کتاب رأفت و مهرت پر از حکایتها
نظیرِ قصّه ی آن پیر مرد سلمانیست
ز یادِ مردمِ سایه نشین ایوانت
نرفته خاطره های نماز بارانت
سلام! مظهر یکتای « لیس إلا هو »
سلام! حضرت خورشید! ماهِ یوسف رو
مقام عصمتتان « إنّما یریدُ الله »
قسم به اشهد أن لا اله الا هو
شبی نشان بده از باب « یطمئنُّ قلوب »
به چشم خسته مان گوشه ای از آن ابرو
دخیل گریه ببندید زائران اینجا
به حلقه های ضریح مطّهر از هر سو
چگونه ضامن دلهای ما نخواهد شد
رئوف شهر که کرده ضمانت آهو
خوشا به حال کسی که شبیه اهل نظر
به خدمت حرمش گیرد از مژه جارو
غباری از اثر رفت و آمدش شاید
شبیه فرش حرم بر روی سرش باشد
همیشه باغ لبش غنچه ی تبسّم داشت
که خنده با لب نورانیش تفاهم داشت
تمام عمر شریفش ، مکارم الاخلاق
به لحظه لحظه ی اوقات او تجسّم داشت
اگر امام رئوف است، بسکه همواره
به سینه دغدغه ی مشکلات مردم داشت
برای رزق تمامِ کبوتران شهر
حیاط خانه ی آقا همیشه گندم داشت
هر آنکه جرعه ای از جام معرفت نوشید
سری به خاک قدوم امام هشتم داشت
و هر فرشته برای تبرّک بالش
به خاک راه امامِ رضا تیمّم داشت
برای ما به جز این آستان پناهی نیست
از آسمانِ حرم تا بهشت راهی نیست
تویی که این همه دارالشّفایِ دل داری
نرفته از حرمت نا امید بیماری
دوباره نغمه ی نقّاره خانه می آید
شفا گرفته کسی با تفضّلت! آری
کجاست گوش دلی تا که بشنود هر روز
از این ترنّم نقّاره بانگ بیداری
دو بال پر زدنت را قنوت اشکت کن
ببین برای پریدن عجب سبکباری
دوباره پنجره فولاد و إذن کرب و بلا
میان صحن حرم شد چه گریه بازاری
دوباره روضه گرفتند زائران اینجا
بیاد مشک عطش نوش و خشک سرداری
رهاست در نفس این حرم شمیم یاس
به یاد علقمه و قبر حضرت عباس
یوسف رحیمی