بد عادت
یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم
مهمان نا مناسب ماه ضیافتم
دیدم که بار رحمت عام است آمدم
هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم
لطف تو بود اینکه مرا پرده در نمود
با عفو خویش بسکه نمودی بد عادتم
رحمت اگر مرا نخرد وضع من بد است
دلخوش نمی شوم به همین خرده طاعتم
من در خور مقام تو کاری نکرده ام
پس بیشتر ز طاعت خود در خجالتم
گر همنشین من نشوی می روم ز دست
حالا که آمدم بِرَهان از ضلالتم
کار مرا مقایسه با اهل دل مکن
چون در خورِ قیاس نباشد عبادتم
یکسال منتظر شدی و من نیامدم
یکبار هم گله نکنی از رفاقتم
رحم است بر غلام چو تسلیم می شود
حاشا اگر کنی به گناهم عقوبتم
گفتم حسین توبه ی من هم قبول شد
مثل همیشه می کند آقا شفاعتم
حسن علیپور