جنگ احد و شهادت حضرت حمزه (علیه السلام)
در سال 3 هجری در روز جنگ احد، حضرت حمزه سید الشهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.
در این جنگ مسلمانان هزار نفر بودند که به نوشته عده اى سیصد نفر در بین راه برگشتند، و براى جنگ 700 نفر باقى ماند. کفار 3000 نفر بودند و 2000 نفر و 4000 نفر و 5000 نفر هم گفته اند. تعداد کشته هاى کفار 22 یا 23 یا 28 نفر، و تعداد شهدا 70 نفر بود. در این روز دندان و پیشانى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را شکستند.
فداکارى هاى امیر المؤ منین (علیه السلام) در احد
در این روز بر اثر فداکاری ها و شجاعتهایى که امیر المؤمنین (علیه السلام) در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء (صلى الله علیه و آله ) و حفاظت از آن حضرت نشان داد جراحتهاى زیادى بر بدن مبارکش رسید. این در حالى بود که دیگران فرار کرده بودند، و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: یا على ، آیا مى شنوى که از آسمان تو را مدح مى کنند. یکى از ملائکه به نام رضوان مى گوید: لا سیف الا ذوالفقار و لافتى الا على . امیر المؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: از خوشحالى گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.
در این جنگ پیروزى در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولى مقدارى که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالى شد، بازگشتند و مشغول جمع غنائم شدند و اکثر نگهبانان مخالفت دستور پیامبر (صلى الله علیه و آله ) نمودند و محل نگهبانى خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنائم شدند.
خالد بن ولید که از سر دسته هاى کفار در این جنگ بود از همان قسمت با کفار حمله کردند
تعداد اندکى از نگهبانان دره که نرفته بودند شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمانان حمله کردند. فراریان کفار هم تا این وضع را دیدند بازگشتند و حمله به مسلمین شدت گرفت. جراحتهاى فراوانى بر بدن مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) رسید و شیطان فریاد بر آورد که محمد کشته شده است! مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند، و فقط چند نفرى از وجود مبارک پیامبر (صلى الله علیه و آله ) محافظت مى کردند که عبارت بودند از امیرالمؤمنین (علیه السلام ) و ابودجانه که شهید شد و زنى به نام نسیبه و انس بن نضر که تازه از مدینه رسیده بود.
ابوبکر و عمر در جنگ احد
عمر بن خطاب مى گوید: در احد با پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بیعت کرده بودیم بر اینکه کسى فرار نکند، و هر کس از ما که فرار کند ضال و گمراه است ، و هر کس از ما کشته شود شهید است.
احمد بن حنبل مى گوید: ابوبکر و عمر در این جنگ فرار کردند. هنگامى که امیر المؤمنین (علیه السلام ) در تعقیب فرارى ها بود، عمر در حالى که اشک چشمانش را پاک مى کرد بر گشت و به امیر المؤ منین (علیه السلام ) عرض کرد: مرا ببخشید!! امیر المؤ منین (علیه السلام ) فرمود: آیا تو نبودى که صدا زدى : محمد کشته شده است ، به دین قبلى خود برگردید؟!! عمر گفت : این کلام را ابوبکر گفته است ! در اینجا بود که این آیه نازل شد: ان الذین تولوا منکم یوم التقى الجمعان انّما استزلهم الشیطان.
امام صادق (علیه السلام ) مى فرماید: در جنگ احد امیر المؤ منین (علیه السلام ) در حال دفاع از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بودند، و دیگر اصحاب فرار مى کردند. آن حضرت همچون شیر غضبناک از قفاى گریختگان رفت و اول به عمر بن خطاب رسید که به اتفاق عثمان و حارث بن حاطب و عده اى دیگر به سرعت فرار مى کردند. حضرت فریاد بر آورد: اى جماعت، بیعت شکستید و پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را تنها گذاشتید و به سوى جهنم مى گریزید؟
عمر بن خطاب مى گوید: على را دیدم با شمشیر پهنى که مرگ از آن مى چکید و چشمهایش از خشم مانند دو قدح خون بود، یا مانند دو کاسه روغنى که آتش در او افروخته باشند مى درخشید، و فهمیدم که اگر به ما برسد به یک حمله ما را خواهد کشت . این بود که جلو رفتم و عرض کردم : یا ابا الحسن ، تو را به خدا سوگند مى دهم که دست از ما بردارى ، که عرب را عادت است که گاهى مى گریزد و گاهى حمله مى کندم زمانى که حمله مى کند تلافى گریختن را مى نماید. پس آن حضرت ما را رها کرد؛ و به خدا قسم چنان ترسى از آن حضرت در دل من افتاد که تاکنون از دلم خارج نشده است.
در این جنگ بر بدن مبارک امیر المؤ منین (علیه السلام ) هنگام حمایت از پیامبر (صلى الله علیه و آله ) 90 جراحت بر صورت ، سر، سینه ، شکم ، دست و پاى مبارک رسید. جبرئیل نازل شد و عرض کرد: یا محمد، به خدا قسم این عمل على بن ابى طالب ، مواسات است. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: این بدان جهت است که من از اویم و او از من است. جبرئیل عرض کرد: و من از شما دو بزرگوارم.
شهادت حضرت حمزه (علیه السلام)
در این روز جناب حمزه بن عبد المطلب (علیه السلام ) به شهادت رسید.
آن حضرت برادر رضاعى پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بود، چون هر دو بزرگوار از زنى به نام ثویبه شیر خورده بودند.
آن حضرت مردى شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشى و به دستور هند همسر ابوسفیان کشته شد. هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبر (صلى الله علیه و آله ) را داشت ، ولى کفار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند. این بود که او وحشى را با وعده هایى به کشتن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) یا على مرتضى (علیه السلام ) و یا حمزه تحریک کرد. وحشى گفت : از کشتن پیامبر (صلى الله علیه و آله ) و پسر عمویش على (علیه السلام ) عاجزم ، ولى براى کشتن حمزه کمین مى کنم.
او در میدان جنگ با نیزه اى بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتى خبر به هند دادند، آن خبیث دستور داد سینه آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد. وقتى خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهاى نحسش کارگر نشد. همچنین هند با خنجرى گوشها، بینى و... آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت .
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) هنگامى که حمزه را با آن وضع دیدند، گریستند و عباى مبارک را روى او کشیدند که خواهرش صفیه او را به آن حال نبیند و فرمودند: یا عم رسول الله و اسد الله و اسد رسوله ... یا فاعل الخیرات ، کاشف الکربات .... امیر المؤ منین و فاطمه زهرا (علیها السلام ) و صفیه و دیگران بر آن حضرت گریستند. پیامبر (صلى الله علیه و آله ) بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در احد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهرى از احد عبود دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بیلها به پاى حمزه رسید و فورا خون جارى شد!
حضرت رضا (علیه السلام ) به نقل از رسول خدا (صلى الله علیه و آله ) فرمودند: بهترین برادران من على (علیه السلام ) و بهترین عموهاى من حمزه است.
برگرفته از تقویم شیعه عبدالحسین نیشابورى