تا لحظه ی ظهور شما گریه می کنم
در رو به روی آینه ها گریه می کنم
یک روز در غریبی تان ذوب می شوم
یعنی تمام داغ تو را گریه می کنم
یک جمعه از شروع سحر با نبود تو
یک ریز تا نماز عشا گریه می کنم
رنگ تمام زندگی ام جور دیگری است
در سایه ی نگاه تو تا گریه می کنم
هر چند کم، شبیه تو در گوشه ی دلم
من هم برای کرب و بلا گریه می کنم
دارد غروب می شود امّا نیامدی
یا می کنی طلوع، و یا گریه می کنم!
این جمعه هم نیامدی و قول می دهم
تا جمعه ی ظهور شما گریه می کنم
علیرضا لک