در آن زمان که روز لافتى بود
روز نبرد لشگر خدا بود
در آن زمان که فتح منجلى بود
شیر سپاه مسلمین على بود
در آن زمان که مصطفى درخشید
اُحد چو ذرّه بود و او چو خورشید
صاحب آن زِرِه که بى پشت بود
تیر و کمانش گره مشت بود
فاش که شد به رمز یا فاطمه
جنگ به نفع مسلمین خاتمه
سپاه ذوالفقار در امان بود
نعره ی تکبیر به آسمان بود
خیل ملک داشت نداى «لا سیف»
قدر على شناخته نشد، حیف
لشگر دین خلاف رأى احمد
در صدد جمع غنائم آمد
به یک درنگ، خصم، حیله بستند
پشت سپاه مسلمین شکستند
چها از آن درنگ مسلمین رفت
فتح و ظفر به نفع مشرکین رفت
سپاهیان کفر با هلهله
گرگ صفت، زدند بین گله
سپه چو باخت تنگه اُحد را
ز دست داد ابتکار خود را
مدّعیان یارى دین حق
پشت نمودند به آئین حق
آن دو که سر منشاء خوارى شدند
از صفِ پیکار فرارى شدند
فقط على به گرد مصطفى بود
گاه به قلب لشگر جفا بود
حریم پیغمبر اکرم شکست
چه زخمها به پیکر او نشست
داد ندا بانى جور و جفا
که کشته شد محمّد مصطفى
چونکه اُحد صحنه کفار شد
هند خطا کار، جگر خوار شد
مُثله نه تنها بدنِ حمزه شد
بر دل طاها به خدا نیزه شد
سرت سلامت اى رسول ایمان
حمزه شد از قافله ی شهیدان
آنچه نَبُد باور تو دیده شد
شهپر سیمرغ اُحد چیده شد
کاشف کرب سپه مصطفى
شیر خدا شیر رسول خدا
آنکه قوى بازوى اسلام بود
همهمه اش مرهم آلام بود
همهمه شیر اُحد شد خموش
در بر او خواهر او شد ز هوش
دخت نبى در دل آن کارزار
دید چو خون می چکد از ذوالفقار
آمد و شمشیر ز صفدر گرفت
خون ز جراحات پیمبر گرفت
تا که نیفتد علمى بر زمین
داد به دست یل امّّ البنین
آنکه بود کاشف کرب الحسین
پشت و پناه حرم زینبین
که واى از آن پاره گى مشک او
واى از آن حنجره ی خشک او
جواد حیدری