رازها داری درون سینه پنهان ای بقیع
نیست چشمی که نباشد بر تو گریان ای بقیع
گر شود روزی سکوت خویشتن را بشکنی
عالم امکان کنی بی تاب و حیران ای بقیع
لاله و یاس و شقایق پرپر از باد خزان
خفته در آغوش تو ای باغ جانان ای بقیع
مجتبی دلبند زهرا با دل صد چاک او
گشته از زهر جفا نزد تو مهمان ای بقیع
باقر العلم نبی و صادق و سجاد را
همچو جان بنموده ای در خویش پنهان ای بقیع
خلق می گویند زهرا خفته در آغوش تو
ریخته بر بروی تو اشک فراوان ای بقیع
ای زمین مهمان نوازی کن، شکسته پهلویش
پشت درب خانه از بیداد عدوان ای بقیع
بازوی او زخمی و رخساره اش باشد کبود
حفظ کن این آیه ی تطهیر قرآن ای بقیع
حضرت پیغمبر از نزدیک باشد ناظرت
بیش از این هرگز مکن او را پریشان ای بقیع
روزگاری گنبد و گلدسته هایی داشتی
آب بستند و تو را کردند و ویران ای بقیع
کاش می شد مهدی زهرا ز غیبت می رسید
تا که می شد جلوه گر آن قبر پنهان ای بقیع
عالم امکان رها می شد ز جور ناکسان
خاک کویت می شدی همچون گلستان ای بقیع
ای نگین حلقه ی عالم ز غربت غم مخور
عاقبت روزی شود رنج تو پایان ای بقیع
مهدی صاحب زمان نوحه سرای کوی توست
با دلی محنت زده سر در گریبان ای بقیع
حاج حبیب الله موحد