ای در سفینه ی دو جهان ناخدا علی
ممسوس در حقیقت ذات خدا علی
یار و برادر و وصی و نفس مصطفی
باب نبوّتی و ابُ الاولیا علی
شمشیر و دست و چشم خدا کیست غیر تو
بر دوش مصطفی که نهد جز تو پا علی
در بدر، بدر بدری و در قدر، قدر قدر
هم هل اتاست مدح تو هم لا فتی علی
همچون دو قهرمان که ز تیرت یکی شوند
گردد به ذوالفقار تو یک تن دو تا علی
تکمیل بذل قرصه ی نان تو گر نبود
قرآن نداشت در ورقش هل اتی علی
با آنکه دست وهم به پایت نمی رسد
داری همیشه در دل بشکسته جا علی
اقرار می کنم تو خدا نیستی ولی
آرند انبیا به درت التجا علی
آنجا که جای پای تو مهر نبوت است
اوج جلالت تو کجا ما کجا علی
بالاتری از اینکه شوم من گدای تو
داری هزار حاتم طایی گدا، علی
پرسند اختیار قیامت به دست کیست
آید ز سوی خالق هستی ندا ، علی
ناطق مگر خدا شود و مستمع رسول
تا حقّ وصف و مدح تو گردد ادا علی
با یک نفس تمام جهنّم شود بهشت
گویند اگر جهنمیان یک صدا علی
بی ابتدا خدا و تو عبدش کدام عبد
عبدی که نیستش چو خدا انتها علی
مخلوق اوّلینی و روشنگر ازل
ای مبتدای پیشتر از ابتدا علی
گو صد خلیفه بین تو و مصطفی بود
بالله پس از رسول تویی مقتدا علی
وقتی قیام می کنی از بهر بندگی
باید نماز بر تو کند اقتدا علی
روزی که هیچکس به کسی نیست ذکرماست
یا مصطفی محمّد و یا مرتضی علی
دنیا چو آن گداست که نان از کفت گرفت
نشناخت قدر و عزّت و جاه تو را علی
بالله قسم در ازمنه عالم وجود
مثل تو کس ندید و نبیند جفا علی
خون مطهر تو ز پیشانی ات چو ریخت
بخشید تا ابد به شهادت بقا علی
با آنکه لحظه ای دلت از حق جدا نبود
پیشانی ات چگونه شد از هم جدا علی
زخم سرت همین که به شمشیر خنده زد
شمشیر ناله زد ز جگر گفت یا علی
فهمید داغ فاطمه را نیست التیام
شمشیر داد زخم دلت را شفا علی
گویی به شهر کوفه دل شب هنوز هم
آید صدای پای تو در کوچه ها علی
غیر از تو ای امام جوانمردی و وفا
کی داده است قاتل خود را غذا علی
جایی که دشمن از کرمت می شود خجل
کی دوست می رود ز درت نا رضا علی
با نامه ای سیاه تر از صبح روز حشر
"میثم" گرفته دامن مهر تو را علی
استاد غلامرضا سازگار