سجده ی خونین
سری که هر دل شب درد سر به بالین داشت
شکاف خورد و همه درد ها فرو بگذاشت
میان سجده ی خونین میان سجّاده
شکاف سر به شکاف حرم تبسّم داشت
دل از اصابت خورشید بر دل محراب
دوباره خوردن مه را به کوچه ها پنداشت
اگرچه خانه نشین مدینه بود امّا
به کوفه پرچم پهلو شکسته را افراشت
قدِ خمیده ی هجده بهار کوثر بود
که مرتضی به خم ذولفقار تکیه نداشت
چو جبرئیل پریشانه قد قُتل سر داد
علی سرود لقای خدای کعبه نگاشت
رسیدن پسر و روی لاله گون پدر
دوباره داغ دگر گوشه ی جگر انباشت
علی شهید عدالت شد و شهید نماز
نهال مهدویت را به گلشن دین کاشت
حاج محمود ژولیده