ابرو شکسته
گفتم بیا که با من دل خسته سر کنی حقّش نبود دختر خود خونجگر کنی شرمنده ام ، ز طرز پذیرایی ام مکن افطار خویش را ز چه رو مختصر کنی اصرار من به ماندن تو فایده نداشت تو می روی که قصد نماز سحر کنی اینقدر با نگاه خودت آتشم مزن قصد تو چیست ؟ اینکه مرا شعله ور کنی ابرو شکسته زائر پهلو شکسته ای دیدار با شهیده ی دیوار و در کنی بعد از تو کوفه حرمت ما را نگه نداشت از اهل خویش بلکه تو دفع خطر کنی حسن علیپور
برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک