امامِ رئوف | ||
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم صد مرحبا به این همه عرض ارادتم!
هر روز عصر، پرسه زدن در «ولیِّ عصر»... «والعصر»، لحظه لحظه فقط در خسارتم
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟ دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هرچه دارم از تو، از این دوستیِ توست خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیهاالعزیز! حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُر شوم با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟ من بیقرار لحظه ناب شهادتم یوسف رحیمی [ شنبه 94/10/5 ] [ 1:51 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |