امامِ رئوف | ||
سیمرغی و آفاق همه زیر پر توست هرآنچه که خیر است همه دور و بر توست
ما خاک تو بر مُلک سلیمان نفروشیم خیر دوسرا ذرّهای از خاک در توست
تشکیک نداریم به وحدانیت عشق ما هرچه کشیدیم همه زیر سر توست
عیساست که در کوچهی لطف تو نشسته یحیاست که در شهرِ جنون رهگذر توست
تبکردهی از دوریِ بینالحرمینیم المنّة لله دل ما محتضر توست
جز دامن تو نیست مرا جای دگر دست تا بوده همین بوده و تا هست همین هست
دل خسته شد از رفتن و از آمدن خویش سربار شده تن به من و من به تن خویش
هر طور شده جانب قبله بِکِشیدم با تربت تو پاک نمایم بدن خویش
جز کرب و بلا نیست مرا موطن و مقصد رنجور شود هر دل دور از وطن خویش
عادات انیساند در آئینهی محشر ما اُنس گرفتیم به سینهزدن خویش
گر بر سر قبرم گذر دسته بیفتد مجنون شده و پاره نمایم کفن خویش
با خطّ خوش و جوهرهی ناب نوشتند تقدیر مرا نوکر ارباب نوشتند
تو پیش خدایی و کسی در برتان نیست جز یاد خدا یاد کسی در سرتان نیست
قرص قمری نیست مگر حضرت عباس شمس دگری غیر علی اکبرتان نیست
صد سال اگر سجده کنیم، اشک بریزیم مثل دو رکعت سجدهی بالاسرتان نیست
هر وقت بهکارم گرهی کور میافتد باب کرمی غیر علیاصغرتان نیست
این شور «بُنَیَّ»ست که از دور رسیدهست بر خاک فتادید وَ بال و پرتان نیست
در خواب، شبی روی زمین دست تو دیدم خاکم به دهان، خاتم پیغمبرتان نیست
ای نیزهنشین سحر قافله ارباب چشمان تو شد دربهدر قافله ارباب
علی اشتری با تشکر از شاعر گرامی [ پنج شنبه 94/2/31 ] [ 5:44 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |