امامِ رئوف | ||
زینب حسین و حسن کربلاست زینب خودش پنجتن کربلاست
پشت و پناه ساقی علقمهست دختر فاطمه خودش فاطمهست
زینب به هیچکسی امون نمیده معجرشو به این و اون نمیده
چه غیرتی داره خدا میدونه چه عصمتی داره خدا میدونه
زینب اسیر این و اون نمیشه کوهه قدش، کوه که کمون نمیشه
هرآنچه غم روی دلش نشست، خورد شکسته شد ولی یزید شکست خورد
این خورشید روزه و ماه شبه یزید چی فکر کردی تو این زینبه
زینب برا خداش سر میاره پایههای کاختو در میاره
یه ذرّه از مقام او کم نشد خیلی زدن ولی سرش خم نشد
خیلی زدن کنج قفس بیفته خیلی زدن که از نفس بیفته
ولی پیام اون گلوها رو برد آبروی بیآبروها رو برد *** لحظهی آخر دست گذاشت روی دست چشماش به در نشست دلش هم شکست
خدا ببین که بی حبیب میمیرم مثل برادرم غریب میمیرم
چرا کسی بالاسرم نیومد خدا چرا برادرم نیومد
منتظرم برام کفن بیاره سر منو به دامنش بذاره
یادش بخیر به پیکرش رسیدم کشونکشون بالاسرش رسیدم
رسیدم و دیدم کفن نداره برادرم پیرهن به تن نداره
رسیدم و نشد روشو ببوسم من پیر شدم تا گلوشو ببوسم
اون زخمایی که رو تنش جا شده از بسکه جا به جا شده وا شده
خدا میدونه دیگه جون نداشتم دیگه تو زانوهام توون نداشتم
گفتم ببین چه قدکمون اومدم ببین شبیه سایهبون اومدم
علی اکبر لطیفیان [ یکشنبه 94/2/13 ] [ 1:40 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |