سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

غیر از این در خواهش احسان نمی‌آید به کار
التماس از دست این‌ وآن نمی‌آید به کار


اهل تعارف نیستم، جان قابل تعارف نبود
محضر معشوق حتی جان نمی‌آید به کار


یا که کشکول گدایی یا وبال گردن است
گر نباشد دست بر دامان نمی‌آید به کار


بی‌سر و سامان شدن سیر و سلوک عاشق است
طالب دل را
  سر و سامان نمی‌آید به کار


خلوت یک کنج یوسف را عزیز مصر کرد
بی‌گناهان را چرا زندان نمی‌آید به کار


کار؛ کار پنجه‌ی مشگل‌گشای مرتضاست
این گره طوری ست که دندان نمی‌آید به کار


کوفه هم ویرانه بود اول؛ علی ‌آباد کرد
چه کسی گفته دل ویران نمی‌آید به کار


دوستانت خاک را این‌قدر ارزش داده‌اند
ورنه بی کنعانیان کنعان نمی‌آید به کار


لطف کن قلاده‌ام را گوشه‌ی صحنت ببند
در نجف غیر از سگ دربان نمی‌آید به کار

***

در میان بی‌قراری‌ها قرار آمد به دست
روزى راز و نیاز از حال زار آمد به دست


روز هجران می‌کشیم و شب تقاضا می‌شویم
از خروش عاشقان لیل و نهار آمد به دست


نیستم گرچه کلیم‌الله اما در نجف
فرصت گفتار با پروردگار آمد به دست


هرچه را بخشید می‌ریزم به‌پای فاطمه
خرج یارش می‌کنم هر چه ز یار آمد به دست


خار را با مهر تو چیدیم گل برداشت شد
گل بدون مهر تو چیدیم خار آمد به دست


گفت خالق بعد از این تو خلق کن، گفتی به چشم
چشم‌ باز و بسته کردی روزگار آمد به دست


ابرویت مثل کمان خم شد ولی شمشیر شد
بعد از آن «لا سیف الا ذوالفقار» آمد به دست


کعبه شد شأن نزولت پس تو رب‌ُّالکعبه­ای
این‌چنین شد که طواف هفت بار آمد به دست
***

گاه شد مظهر خدا و گاه شد مظهر علی
من علی را در خدا دیدم خدا را در علی


روز اول از خودش یک نور واحد خلق کرد
نیم آن شد مصطفی و نیمه‌ی دیگر علی


این سر قرآن علی و آن سر قرآن علی
حق کتابی را فرستاده ست سرتاسر علی


می‌نویسم از ازل ظاهر علی باطن علی
می‌نویسم تا ابد اول علی آخر علی


ظاهرش این بود در معراج، الله و رسول
بود اما باطناً، الله، پیغمبر، علی


او خودش جای خودش نامش چنان مشکل‌گشاست
که شفاعت می‌کند فردای محشر هر علی


یا ابا آدم! ابا شبَّر! ابا زینب! علی!
همسر زهرا على، داماد پیغمبر علی


شهریار و شهسوار و بنده‌ی پروردگار
حضرت دُلدُل­سوار و خواجه‌ی قنبر علی


انبیا دست توسل بر عبایش داشتند
انبیا هرچند بالایند بالاتر علی
***

گر زبانزد هست گرمای بیابان نجف
می‌دمد خورشید از چاک گریبان نجف


سفره‌ی مولاست گر پهن است هرجا سفره‌ای
عرش هم باشیم اگر هستیم مهمان نجف


دورتادور حرم زوزه کشیدن کار ماست
می‌شود نوح نبی وقتی نگهبان نجف


آرزوی دیدن جنّت نکردم هیچ‌وقت
من خوشم با دیدن ریگ بیابان نجف


نیست مدیون کس الا علی و فاطمه
هرکسی که رفت زیر دِین ایوان نجف


به قنوت ما نمی‌آید عقیق هیچ­جا
می‌خرم انگشتر از ملک سلیمان نجف


ما سر و جانی بدهکار بتول و حیدریم
سر به قربان مدینه جان به قربان نجف


رزق آب‌ونان ما دست حسین است و علی
سال‌ها خوردیم آب کربلا نان نجف


نیمه‌ی ماه رجب از راه دارد می‌رسد
کربلای ما چه شد دستم به دامان نجف


علی‌اکبر لطیفیان

برگرفته از سایت روضه


[ جمعه 94/2/11 ] [ 2:59 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 164
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187878