سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

اونا که فصل بهارو به روز سیاه کشوندن
جمع‌شدن با چندتا هیزم باغ لاله‌رو سوزوندن

 

جاری شد پائین چشمات چشمه‌ی آب کبودی
بال پروازت شکسته توی آسمون دودی

 

زخمی شد درخت عمرت وقتی که تبر پا می‌زد
غیرتش خرج نیگا شد هرکسی دلش جا می‌زد


اونا که روزی‌شونو از سفره‌ی لطف تو بردن
عمریه آب حیات از چشمه‌ی مهر تو خوردن


چی‌شد از صدای سیب گریه بهشتی خستن
پل اعتراضشون رو به روی اشک تو بستن


ریسمون انداختن به جون دستای حیدر کرار
بوسه‌گاه مصطفی رو میخ زدن به قاب دیوار


قدر یوسف شمارو ندونستنو فروختن
برای قامت خونت پیرهن عزا می‌دوختن


پاشیدن نمک به روی صدای زخمی خونه
علی رو تنها گذاشتن بدون عذر و بهونه


شما یک‌تنه خودت‌رو به آب و آتیش کشیدی
از دهانِ تازیانه حرف نامربوط شنیدی

 


آخرش این نامرادی جوابش می‌رسه از راه
همین آدما یه روزی می‌افتن از چاله تو چاه


باشه امتحان همینه زمونه داره تموشا
چی‌میگن اگه سؤال کرد جواب خدارو فردا


یه روزی میاد آقامون بر میداره ذوالفقارو
با همون هیزمِ اون‌روز می‌زنه آتیش اونارو

 

روح‌الله عیوضی


[ پنج شنبه 93/12/21 ] [ 4:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 78
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187792