امامِ رئوف | ||
آقای سامرا چقدر ناتوان شدی خیلی شبیه مادر خود قدکمان شدی عمری اسیر طعنه و زخم زبان شدی تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
آه ای بهار زرد و خزانی تو میروی چون مادرت زمان جوانی تو میروی
دور از مدینه حضرت جانان چه میکنی؟ یوسف، جدا ز خیمهی کنعان چه میکنی تنها؛ غریب؛ گوشهی زندان چه میکنی ابنُالرّضا به حلقهی شیران چه میکنی
حتّی درندگان به تو تعظیم میکنند اینجا تو را نیامده تکریم میکنند
دور از مدینهای سفرت سخت میگذشت ای آسمان به بال و پرت سخت میگذشت با گریه ها به چشم ترت سخت میگذشت آقا چقدر بر جگرت سخت میگذشت
بغضی شکسته داری و فریاد کوچهای هی میخوری زمین و ولی یاد کوچهای
گرچه غریب بودی و کس سوی تو نرفت شکر خدا که میخ به پهلوی تو نرفت شعله سراغ پیچش گیسوی تو نرفت اینجا غلاف بر روی بازوی تو نرفت
آتش کسی به خرمن نیلوفرت نزد اینجا کشیده کس به روی همسرت نزد
تو ضعف میکنی پسرت گریه میکند مهدی رسیده و به برت گریه میکند خاکی شده است موی سرت گریه میکند این ظرف آب بر جگرت گریه میکند
بر روی دامن پسرت دست و پا مزن اینگونه چنگ بر روی این خاکها مزن
آقا سلام بر تو و دریای تشنهات این کاسه میخورَد روی لبهای تشنهات یاد حسین میدمد از نای تشنهات دادی سلام بر لب بابای تشنهات خونابه گرچه از دهنت ریخته شده آلاله روی پیرهنت ریخته شده
شکر خدا که لعل لبت خیزران نخورد شکر خدا که روی گلویت سنان نخورد چکمه به روی پیکر تو بیامان نخورد سرنیزهای نیامد و روی دهان نخورد شکر خدا که تو کفنی داشتی حسن بر جسم خویش پیرهنی داشتی حسن
اما حسین پیرهنش ماند روی خاک آثار دست و پا زدنش ماند روی خاک رفتند و جسم بیکفنش ماند روی خاک بعد از سه روز که بدنش ماند روی خاک...
در بین بوریا بدنش جمع شد حسین جسم بدون پیرهنش جمع شد حسین
بیتو وقار خواهر تو مستدام ماند با احترام آمد و با احترام ماند پوشیده از نگاه خواص و عوام ماند وای از زنی که در وسط ازدحام ماند...
احساسهای خواهریاش لطمه خورده بود حتی غرور روسریاش لطمه خورده بود محمد جواد پرچمی [ دوشنبه 93/10/8 ] [ 7:51 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |