سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

کنون که برق نگاه تو در نگاه من است

زبان خموش؛ ولیکن نظر پُر از سخن است

 

به من مگو که بسازم ز درد دوری تو

پس از تو حالت من لحظه‌لحظه سوختن است

 

من از شکایت تو از زمانه دانستم

که سرنوشت من و تو ز هم جدا شدن است

 

نمی‌شود که بسوی مدینه برگردیم؟!

دل غریب من اینجا هوایی وطن است

 

سپرده کهنه لباسی برای تو مادر

چقدر کرده سفارش: «حسین من بی‌کفن است»

 

چقدر نیزه برای تن تو ساخته‌اند

چقدر مرکب‌شان بیقرار تاختن است

 

چقدر چشم جسارت به خیمه می‌افتد

هراس من همه از «سایه‌سر» نداشتن است

 

مرا رها مکن اینجا که خصم بی‌پرواست

مرا رها مکن اینجا که شمر بددهن است

 احسان محسنی فر


[ دوشنبه 93/8/12 ] [ 12:25 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 189
بازدید دیروز: 6
کل بازدیدها: 1189390