امامِ رئوف | ||
با سر نیزه تنت را چه به هم ریختهاند ذرّه ذرّه بدنت را چه به هم ریختهاند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند این عقیق یمنت را چه به هم ریختهاند
وسط معرکهای رفتی و گیر افتادی سر فرصت بدنت را چه به هم ریختهاند
تا به حالا نشده بود جوابم ندهی وای بر من دهنت را چه به هم ریختهاند
چشم من تار شده با چه مداواش کنم یوسفم پیرهنت را چه به هم ریختهاند
عمّهات آمده تا دست به معجر ببرد پدر بیکفنت را چه به هم ریختهاند
ابروان تو حسینیست و چشمت حسنیست این حسین و حسنت را چه به هم ریختهاند علی اکبر لطیفیان [ شنبه 93/8/10 ] [ 10:7 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |