امامِ رئوف | ||
اینجا رسیدهام که مرا مبتلا کنی بر حال و روز نائب خود چشم وا کنی
ای دلبر غریب مبادا که لحظهای بر وعدههای کوفیشان اعتنا کنی
این کوچهگردی عاقبتش درد سیلی است باید به رنج فاطمهام مبتلا کنی
سنگم اگر زنند دل از تو نمیکنم تا که ز لطف گوشهی چشمی به ما کنی
عید است ای حبیب، چه زیبا شود اگر قربانی مِنای خودت را دعا کنی
اینجا که بار مرکبشان تیر و نیزه است بهتر که فکر حنجر مهپارهها کنی
برگرد جان خواهرت آقا که دیر نیست با خندههای "حرمله و شمر" تا کنی
تا فرصت است زیور آلالهها درآر حاشا که دست دختر خود را رها کنی
ای کاش بهر دفن تن مُثلهمُثلهات جای کفن تو فکر کمی بوریا کنی
خوب است از اضافی پیراهنی که هست معجر برای دخترکان دست و پا کنی
آبی رسان برای لب شیرخواره ات حالا که روی جانب کرب و بلا کنی
از روی نیزه هم به سر ما محل بده دور از بزرگی است که ترک وفا کنی! احسان محسنی فر [ شنبه 93/8/3 ] [ 11:7 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |