امامِ رئوف | ||
عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند پاسخ ناله و سوز و جگرش خندیدند
مادری بود و جوانمرگ شد و آخر کار همچنان فاطمه بر چشم ترش خندیدند
همچو «بسمل شدهای» دور خودش میپیچید به پریشان شدن بال و پرش خندیدند
درد پیچیده به پهلویش و از هر دو طرف دست میبُرد به سوی کمرش، خندیدند
آمده بر سرش اینجا کمی از داغ حسین همگی جمع شدند دور سرش خندیدند
یک نفر نیست که از خاک سرش بردارد بر نفسهای بدون اثرش خندیدند
زهر اثر کرده و رویش به کبودی زده است بدنظرها به خسوف قمرش خندیدند
دست و پا میزند و نیست کنارش پدری تا ببیند به عزای پسرش خندیدند
کربلا جسم علی پخش به صحرا شده بود لشگری دور تن مختصرش خندیدند
هر چه می گفت حسین «یاولدی یاولدی...» عدهای بی سر و پا دور و برش خندیدند قاسم نعمتی [ چهارشنبه 93/7/2 ] [ 12:46 عصر ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |