امامِ رئوف | ||
عمریست من اسیر توام با خدا؛ خدا عمریست بیقرار توام با دعا؛ دعا
خاکم که از عنایت دست تو پا شدم هر ذرّه میشود به نگاهت طلا؛ طلا
در پیش پای کوه تو شعرم در انعکاس از من رضا و از همه هستی رضا؛ رضا
عمریست من همیشه گرفتار مشهدم چاره مرا نمانده به غیر از شما؛ شما
یادش بخیر تا گِرِهی کور میرسید بانگ دعای مادر من یارضا؛ رضا
یادش بخیر سوژهی نقاشی قدیم ایوانی از طلا و کنارش گدا؛ گدا
فرقی نکرده من همه حالم مسافر است نقّاره میزنند؛ دلم باز زائر است
وقتی شما ز رعیت خود یاد میکنی مرغ دلم ز دام غم آزاد میکنی
هر شب نصیب شور گل اشکهای من فیض حضور باغ سناباد میکنی
میآید از نقاره صدای شفا شفا داری کنار پنجره بیداد میکنی
من «یارضا رضا» به لب و تو دل مرا آوارهی غروب گُهرشاد میکنی
تو کاروان حاجت هر لحظهی مرا بسته به نور پنجره فولاد میکنی
ای بهترین تغزّل شور منارهها شرقیترین سلام نماز ستارهها
هرجا به خاک کشور ما پا گذاشتی ردّی ز نور و برکت دریا گذاشتی
تو آمدی و در پی تو خانوادهات در هر کجا نشانهی زهرا گذاشتی
رؤیای سبز خادم «شیخ بها» شدی جایی برای آمدن ما گذاشتی
تو آمدی و کعبه شدی در هوای طوس حجّی برای خیل گداها گذاشتی
در حوضهای کوثر هر صحن روشنت فیضی برای روضهی سقّا گذاشتی
دائم به فکر طوف تو و مرقد توام من بیقرار آمدن مشهد توام
ای اولین تجلّی خورشید دیدنم ای خاطرات روز و شب قد کشیدنم
مست شراب کاسهی سقایی حرم تا چشمههای صحن عتیقت دویدنم
یادش بخیر «بر سر دوش پدر شدن» از دست او به پنجرههایت پریدنم
یادش بخیر چاوشی پیرِمردها یادش بخیر لذّت از تو شنیدنم
یادش بخیر اذن دخول سهسالگی یادش بخیر گندم نذری خریدنم
گر نوکرم همیشه تو اعجاز کردهای تو لکنت زبان مرا باز کردهای
فصل سرود عاطفهی عندلیب شد حجّست و فصل طوف حریم حبیب شد
شکر خدا که جلوهی زهرای مهربان ما را میان این همه قبله نصیب شد
ما حاجیان حجّ فقیران مشهدیم کعبه برای ما حرم این غریب شد
حجّست و من دلم به هوای محرّم است باید پرید و مست شمیمی ز سیب شد
چیزی نمانده تا شب «باز این چه شورش است» باید گدای روضهی یابنالشبیب شد
باید برای جدّ غریبش عزا گرفت باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
یابن شبیب روضهی ما روضهی بلاست یابن شبیب غصّهی ما داغ کربلاست
یابن شبیب بر سر سینه نشسته شمر خنجر به روی حنجرهی شاه سر جداست
یابن شبیب گر سر پاکش جدا نشد ضربه زدن به گردنش از پشت نارواست
یابن شبیب عمّهی ما پابرهنه بود دنبال آن سری که بلندای نیزههاست در آسمان روضه پریدن عبادت است داغ حسین فاطمه دیدن عبادت است علی اشتری *سروده سال 87 [ شنبه 93/6/15 ] [ 9:29 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |