امامِ رئوف | ||
تنها قبیلهای که به عالم زبازدند این چارده ستارهی در رفت و آمدند
همشأن این عشیره کسی را ندیدهام اینها فقط به قدّ خداوند همقدند
از آستان حضرتشان پر نمیکشم فیضاند و تا همیشهی تاریخ ممتدند
مشهد، نجف، مدینه و کرب و بلا یا هرجا مکان کنند بهشت مؤکّدند
شکر خدا که شیعهی این خانوادهام شکر خدا که فال مرا با رضا زدند
این قوم عاریات زبانش رضا رضاست بیچارهی عنایت سلطان مشهدند
دل تا قیامت از پی این قافله اسیر این قافله «محمّد و آل محمّد»ند
آهو شدم دوباره به دربار میروم تا ضامنم شود به دیدن آن یار میروم
امشب دلم دوباره هوای تو را گرفت گفتند اهل گریه دوباره هوا گرفت
باران گرفت و راهی ایوان تو شدم لبهای من ترانهی شوق رضا گرفت
آقا میان این حرم غرق آفتاب باید دوای شبزده را از شما گرفت
بیمار پای پنجرهی تو «شکسته» گفت: امشب گمان کنم که مسیحا شفا گرفت
ناقوس میزند دل تنگ منارهها باید ز دست لطف رضا کربلا گرفت
وقت قنوت نافلهی گوشهی حرم حس میکنم که دست دلم را خدا گرفت
«گندم به دست» نیّت احرام میکنم نذر کبوتر سر این بام میکنم
بالاترین تجلّی اوج کمالها تصویر ما برای تمام خیالها
از زعفران گنبدت آغاز میشود پائیز و فصل نوبری پرتقالها
از آن زمان که چشم من افتاده بر ضریح رغبت نمیکنم به نگاه غزالها
کوه گناه و شستشوی قطره های اشک فیض شماست، حل شود اینجا محالها
فریادها کنار تو آرام میشوند کنج لبت سکون همه قیل و قالها
شاید شما به موقف مرگم گذر کنی صد در صد است ممکن این احتمالها
از جنس آن پیالهی رشک طلا منم چشمانتظار آمدنت در «سه جا» منم
لطف شما همیشگی و بی نهایت است ماندم چرا که یک دهه نامش کرامت است
شد نیّت همیشهی من مشهدالرّضا بالاترین عذاب من این ترک نیّت است
دارائی گدای شما غیر خرج سال وقف محرّم است و برای زیارت است
کار نگاه خادمتان کیمیاگری است دنیا طلب نمودن ما هم جسارت است
میلی نمیکنم به عبادات بیحساب تا دورهگردی حرم تو عبادت است
سلطان شمایی و دل ما فخر میکند از اینکه در حوالی خاک تو رعیت است
دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر عید آمده بیا و مرا کربلا ببر علی اشتری [ جمعه 93/6/14 ] [ 11:38 صبح ] [ کبوترِ حرم ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |