روزی اینجا بهار داشته است
چار سنگ مزار داشته است
به حریمش پناه می برده
هرکه با هرکه کار داشته است
مثل مشهد در این حرم زائر
از خودش اختیار داشته است
شانهی بی قرار ِلرزان و
گونهی آبدار داشته است
اشک با پلک، رو به روی ضریح
آشکارا قرار داشته است
روزگاری به خادمی ِبقیع
جبرئیل افتخار داشته است
روی زَوار باز بوده حرم
ساعت دو، سه چار داشته است
شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است
***
گیرم اینجا خراب هم باشد
دائماً آفتاب هم باشد
دل مهم است بین ما با قبر
گیرم اصلاً طناب هم باشد
گاه مثل بقیع می بایست
در زیارت شتاب هم باشد
این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد
پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد
چونکه اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد
باید اینجا شبیه کرب و بلا
نالهی آب آب هم باشد
***
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"دودمه" نه، در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعهی "آمدم" درست کنند
دور گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ، خم درست کنند
کاش هرچیز را نمیسازند
کوچه را دستِ کم درست کنند
کوچه را در ادامهی طرح ِ
از حرم تا حرم درست کنند...
مهدی رحیمی
برگرفته از سایت بی پلاک