شب آخر
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
حرف سفر و داغ مکرر، شب آخر
اشکی که شده نذر غم فاطمه سی سال
انگار شده چند برابر شب آخر
انگار همین چند شب پیش شبانه ...
آمد چه به روز دل حیدر شب آخر
حالا شب وصل است ولی با سر خونین
شرمنده نمانده ست ز کوثر شب آخر
با اشک غریبانه ی خود گفت سخن ها
از بیکسی آل پیمبر شب آخر
از کرب و بلا گفت و حکایات غریبش
از داغ برادر به برادر، شب آخر
گویا خبر آورده نسیم از دل صحرا
پیچیده شمیم گل پرپر شب آخر
یوسف رحیمی