قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر
تو کیستی که همه قاصرند از درکت
چگونه می شود آخر تورا کنم تفسیر
مقابل قدمت جبرییل زانو زد
ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر
به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر
قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
به باب میل شما می خورد رقم تقدیر
میان خانه نشستید و ذکر می گویید
تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر
تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
فقط خدا زخ تو بی حجاب دیده و بس
زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
کجا به کوته ی فکر ما خطور کنی
اگر قنوت بگیری میان سجاده
تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی
کلیم خانه ی حیدر! به یک دعای سحر
سرای کوچک خانه شبیه طور کنی
تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
وجود خسته ی او را پر از سرور کنی
فضای کوچه پر از عطر سیب می گردد
ز هر دیار اگر لحظه ایی عبور کنی
تو روح عاطفه ایی... گرچه من گنه کارم
مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی
غبار راهم و تو سایه ی سرم هستی
چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی
دگر زمان سرور پیامبر آمد
که گاه زخم زبان قریش سر آمد
تو همزبان خدیجه شدی میان رحم
که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد
برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
ز دیده های پر از مهر او گوهر آمد
شمیم سیب بهشت از حجاز می آید
نگار ماست غریبانه از سفر آمد
خدا برای علی خلق کرده است تو را
برای شیر خدا بهترین سپر آمد
تمام فخر علی شوهری فاطمه است
خبر دهید به حیدر که همسفر آمد
به روی شانه ی تو بیرق علی برپاست
علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست
کریم شهر علی سفره دار زهرا بود
جمال حق علی...آینه دار زهرا بود
به دست خالی از این خانه سائلی نرود
که در کنار علی خانه دار زهرا بود
قسم به ان زرهی که همیشه پشت نداشت
میان دست علی ذوالفقار زهرا بود
اگرچه نام علی هم ردیف با نمک است
بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود
همه زمین و زمان در طواف روی علیست
مطاف روی علی در مدار زهرا بود
حسن کریم و حسین دست گیر عالمیان
همیشه محور این اعتبار زهرا بود
از آن زمان که گل ما به عشق می آمیخت
خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت
خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
کنیز خویش صدا کرده و مکرّم کرد
صدای هر تپش قلب توست ذکر علی
به این صدا همهی ذکر ها منظّم کرد
میان عرصهی محشر شفاعت همه را
به گوشه ای ز نخ چادر تو محکم کرد
سپس گشود مسیر ورود جنت را
گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد
چکیده ی جلوات تو و علی روزی
حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد
برای اینکه بماند همیشه جلوه ی تو
میان قامت زینب تو را مجسّم کرد
به هُرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد
میان آن در و دیوار خون تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست
قاسم نعمتی