سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

                   تعبیر

امروز آقا شور و حالت بی بدیل است
انگار هنگام نزول جبرئیل است
سرشار از انّا الیه الرّاجعونی
آیات استرجاع تو بانگ رحیل است

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است


از ذوالجناح آن عرش پیما مرکب خود
بر خاک نازل گشتی و زیر لب خود
هذا قریر العین می گفتی پیاپی
انگار که دل کنده ای از زینب خود

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است


جبریل آمد تا رکابت را بگیرد
شاید که یک کم از شتابت را بگیرد
گفتم که این امّن یجیب از چیست؟ گفتی
شاید دعایم اضطرابت را بگیرد

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است


در مَنظر چشمان دل نازک ترینها
یعنی به پیش دیده ی محمل نشینها
دِرهم عطا کردی و ملک خود خریدی
از مستجرهای خودت در این زمینها

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است


مانند باران تا که شر شر می زنی تو
بر شیشه ی قلبم تلنگر می زنی تو
حس می کنم که چادرم در دست باد است
در این زمین وقتی که چادر می زنی تو

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است


در خواب دیدم معجرم روی تن توست
در دست من یک تکّه از پیراهن توست
فهمیدم از اشک تو و دلشوره ی خود
تعبیر خوابم کربلایی گشتن توست

یعنی بدان زینب که این پایان خط است
چون وعده ی من با خدا بین دو شطّ است

                سعید توفیقی


[ جمعه 91/7/28 ] [ 10:52 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

               بیا برگردیم

در این دیار هوای نفس کشیدن نیست
برای هیچ پری فرصت پریدن نیست

خدا به داد دل لاله های تو برسد
به ذهن این همه گلچین به غیر چیدن نیست

هزار سرو روان در پی ات روانه شدند
بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست؟!

در این کویر خود ساقی آب می گردد
برای نوگل تو وقت قد کشیدن نیست

لطیف تر ز گل یاس، کودکان توأند
که حقّشان به دل خارها دویدن نیست

به التماس بگویم بیا که برگردیم
دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست

        محسن عرب خالقی


[ جمعه 91/7/28 ] [ 10:50 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

             اسباب فراق

جز غم عشق تو دل آرزوی غم نکند
چشم دریا هوس بارش شبنم نکند

جز تو ای همسفر دختر زهرا و علی
کسی از ناله و دلشوره ی من کم نکند

ای حیاتم ز نفس های مسیحائی تو
نفسی ده که هوای دل من دَم نکند

از خدا خواه که در طیّ مسیر غم تو
این قد خم شده را بیش، از این خم نکند

شب و روزی نگذشته همه ی عمر به من
که دلم یاد تو و یاد محرّم نکند

خیمه را در دل صحرای عطش خیز مزن
تا که اسباب فراق تو فراهم نکند

این دعا بر لب من هر شب و روزی جاریست
که خدا سایه ی تو از سر من کم نکند

               جواد زمانی


[ جمعه 91/7/28 ] [ 10:49 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

       آیه استرجاع

لااقل شیهه بکش کاری کن
حرکت کن وَ مرا یاری کن
سر خود را به دل خاک مکش
کمتر از دیده گُهر جاری کن

آسمانی به چه وابسته شدی؟
ایستادی نکند خسته شدی؟


زودتر رو ره ما طولانی است
و ترک خوردن شیشه آنی است
خواهرم میل به گریه دارد
حرکتی کن که هوا بارانی است

ظرف ما پر شد و جان از لب ریخت
قدمی زن که دل زینب ریخت


نکند ملزم زنجیر شدی!
که در این خاک زمینگیر شدی
پر جبریل به پایت پیچید
یا پیام آور تقدیر شدی؟

وحی تو، آیه ی استرجاع است
زینب آشفته از این اوضاع است


ارجعی از همه جا می آید
خبر از خوف و رجا می آید
این چه خاکی است که از هر وجبش
ناله ای با سه هجا می آید

زنی انگار عزادار شده
نکند لحظه ی دیدار شده؟


ناگهان عالم امکان لرزید
تن خاک از تن طوفان لرزید
خاک بر روی عبایم گره خورد
جگر پرده نشینان لرزید

وحی آمد که خدایی شده ایم
همگی کرب و بلایی شده ایم

        سعید توفیقی


[ جمعه 91/7/28 ] [ 10:48 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 187
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186085