سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

با فقیران زمین باز خدا راه آمد
مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد
 
آمد از راه، شب ذره نوازیّ حسین
نمک سفره شاهانه ی این ماه آمد
 
به دل سرد زمین باز امیدی داند
یاس خوش عطر و گلاب حرم الله آمد
 
همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین
پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد
 
نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی
قبله ی بی کسی هر دل آگاه آمد
 
کوری چشم بخیل همه ی عایشه ها 
همه جا پر شده که فاطمه از راه آمد
 
حضرت زهره ی زهرای حرم آمده است
زینت شانه ی سقای حرم آمده است

ادامه مطلب...

[ چهارشنبه 91/4/21 ] [ 3:10 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

این کیست که بهشت شده رو نمای او
قصری هزار آینه شد سر سرای او
 
آمیخته به عصمت و توحید و معرفت
زرّینه خشت محکم اول بنای او
 
بانوی ماهتاب دمیده است تا فقط
هنگام خواب قصه بگوید برای او
 
سمت نگاه مشرقی اش صبح دائم است
خورشید سالهاست نشسته به پای او
 
عطر هزار باغچه گل در ترنّمش
شهر بهار ساکن سبز هوای او
 
آئینه تداعی لبخند فاطمه است
انگار روبرو شده با خنده های او
 
وقتیکه از سپهر مدینه طلوع کرد
خورشید زندگانی خود را شروع کرد

ادامه مطلب...

[ سه شنبه 91/4/20 ] [ 1:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند
قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند
رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند
که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند

خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته
نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

 
نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است
عرض تبریک به ارباب برای همه است
زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است
به خدا خون علی در رگ این فاطمه است

دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد
پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

 
فاطمه پر زده اما برکاتش باقی است
راه باز است ببینید صراطش باقی است
هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است
حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقی است

کار خورشید به ناخواه درخشندگی است
کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/4/19 ] [ 11:48 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دختری آمد از قبیله ی نور
نذر راهش سبد سبد احساس
صورتش مثل قاب نرگس بود
سیرتش روح صد گلستان یاس
                 
هر فرشته که می رسید از راه
یا اگر جبرئیل می آمد
به پر روسری گلدارش
تا ببندد دخیل می آمد
 
هر سحر بوسه می گرفتند از
مقدمش کاروانی از خورشید
یاسها چلچراغ ایوانش
با همان بالهای سبز و سپید
 
تا که لب را به خنده وا می کرد
دل هر ماهپاره را می برد
هر دلی را به لطف لبخندش
به خدا تا خود خدا می برد
 
ساره ، آسیه ، هاجر و مریم
زائر هر شب نگاه او
و شکوه تمام این دنیا
گرد و خاک غبار راه او

ادامه مطلب...

[ دوشنبه 91/4/19 ] [ 11:31 صبح ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 124
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186022