سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف
از یک خروش یا رب شب زنده دارها 
حاجت روا شوند هزاران هزار ها

یک آه سرد سوخته جانی، سحر زند
در خرمن وجود جهانی شرارها

آری دعای نیمه شب دل شکستگان
باشد کلید قفل مهمّات کارها

مینای می ز بند غمت می دهد نجات
هان ای حکیم گفتمت این نکته بارها

طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد
از های و هوی عربده ی باده خوارها

پیغام دوست می رسدم هر زمان به گوش
از نغمه های زیر و بم چنگ و تارها

ساقی به یک کرشمه ی مستانه در ازل
بربود عقل و دین و دل هوشیارها

وحدت به تیر غمزه و شمشیر ناز شد
بی جرم کشته در سر کوی نگارها

وحدت کرمانشاهی

[ چهارشنبه 91/5/18 ] [ 3:14 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

واسطه

باید دری برای مناجات وا شود
تا درد بی دوای گناهم دوا شود

باید کسی که نزد خدا دارد آبرو
وقت سحر به یاد دلم در دعا شود

باید ز آبروی خودش خرج من کند
تا واسطه میان من و کبریا شود

بی واسطه خدا، بخدا رد کند مرا
بی واسطه دعای سحر بی بها شود

یابن الحسن بیا و مرا آبرو بده
تا که دری برای مناجات وا شود

از حق بخواه بگذرد از هرجه کرده ام
تنها خدا به حرف تو از من رضا شود

نام مرا میان قنوت سحر ببر
تا نامه ام بری ز گناه و خطا شود

ماه مبارک است مبارک ترش نما
تا چشم من به روی شما آشنا شود

باید چه کرد تا که تو از من رضا شوی
تا روزی ام سفر به سوی کربلا شود

آنجا که شد به نیزه سر آن بزرگوار
آنجا که قبله ی دل اهل ولا شود

آنجا که بود زینب پرده نشین اسیر
او شد اسیر تا که کنیز خدا شود

جواد حیدری


[ سه شنبه 91/5/10 ] [ 3:5 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

بنده ای گمراهم ، از توام شرمنده

داده ای تو راهم، خالق بخشنده

کن بر این درگاهم، یا الهی بنده

کن نگاهی العفو ، یا الهی العفو

پشت من سنگین است، از گناهم یا رب

توبه ای بی برگشت، از تو خواهم یا رب

تا بمانم پیشت، کن نگاهم یا رب

ده جوابم دیگر، یا غیاث المضطر

از ملائک حتی، جرم من پوشاندی

آبرویم دادی بر، در خود خواندی

قطع نشد روزی ام، یاور من ماندی

شد خجل این غمگین، یا اله العاصین

مهلتم دادی تا، سوی تو برگردم

ساده می گویم من، در عمل نامردم

روزی ات را خوردم،شکر شیطان کردم

ده نجاتم امشب، یا کریم و یارب

از تو می خواهم، خیر آخر کارم را

درهم و با قیمت، تو بخر بارم را

خرج مولایم کن، هرچه که دارم را

جان دهم پای دین، یا حبیب الباکین

من به حق زهرا، از گناهم بیزار

با نگاهی امشب، کن دلم بیدار

روزی ام کن یارب ،توبه و استغفار

تا شوم از خوبان، یا قدیم الاحسان

با گناهان خود عمر، خود می کاهم

کن تو از پستی کار، خود آگاهم

مردنم را از تو، غرق خون می خواهم

گردم از شهیدان، یا معین یا سلطان

بعد یاران خود، بیکس و تنهایم

دائما در یاد ، خیمه ی صحرایم

من که خود مدیون، ذکر یا زهرایم

ناله دارم شبها، مادرم یا زهرا

از شهیدان باید ،بیش از اینها گویم

بوی آنها را از ،چفیه ام می جویم

یادشان می افتم، نامه را می شویم

گل نماید بر لب، یا حسین یا زینب

رختشان ارثی از، چادر خاکی بود

چشم یاران من، خانه پاکی بود

آخر کارشان جسم، صد چاکی بود

می کشم از دل آه، یا علی یا الله

من ز تو دیدار، آشنا می خواهم

رحمتی بی حد از، تو خدا می خواهم

مزد این شبها را ،کربلا می خواهم

آخرین ذکر ما، یا عزیز الزهرا

 جواد حیدری


[ پنج شنبه 91/5/5 ] [ 4:51 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یا رب ز کرم درى به رویم بگشا
راهى که در او نجات باشد بنما

مستغنیم از هر دو جهان کن به کرم 
جز یاد تو هرچه هست بر از دل ما

***
یا رب ز کرم حال دعا بخش مرا
از حال دعا جرم و خطا بخش مرا

تا امشب اگر مرا نیامرزیدى
امشب به على مرتضى بخش مرا

***
یا رب مددى که بى پناهیم همه
اى بحر کرم غرق گناهیم همه

اى باعث روسفیدى رو سیهان
بر ما نظرى که رو سیاهیم همه

***
یا رب تو به فضل خویش دلشادم کن
گشتم ز گنه خراب آبادم کن

بگریختم از درگه تو یک چندى
بد کردم و بازگشتم آزادم کن

***
یا رب مکن اندر صف محشر خجلم
من کرده گناه و پیش خود منفعلم

اندر دو جهان ببخش و رحمى بنما
چون غیر تو امّید نباشد به دلم

***
عصیان خلایق از چه صحرا صحراست
در پیش عنایت تو یک برگ گیاست

هرچند گناه ما کشتى کشتى است
غم نیست که رحمت تو دریا دریاست

ابوسعید ابی الخیر


[ دوشنبه 91/5/2 ] [ 5:42 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یا رب

آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله ی حاجات کنم
 
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
 
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
 
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
 
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه ی معصیتم را شویم
 
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
 
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
 
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
 
آبرو دار منی یا ربّاه
تو فقط یار منی یا ربّاه
 
مهربانتر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
 
منکه شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
 
دست امّید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
 
بگذر از جرم و خطایم یارب
تا که من سوی تو آیم یا رب
 
جواد حیدری


[ دوشنبه 91/5/2 ] [ 5:31 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
 
الهی کمیلی ابوحمزه ای
مرا با مناجات عادت بده
 
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
 
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حسّ سبز عبادت بده
 
سر سفره ات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
 
اگر اوج انسانیت بندگی ست
به آزادی من اسارت بده
 
چه می خواهی از من سر و دست و پا
بهایت چقدر است قیمت بده
 
تو که هر قدر داشتی داده ای
مرا با خودم آشتی داده ای

 
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
 
نبینم خودم را خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
 
شبیه مظاهر حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
 
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
 
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
 
کنون وقت گریه است زینب بیا
به گودال آن نانجیب آمده
 
گلی را که گم کرده ای روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
 
تمام وجودم همین مطلب است
شب چارمی ضامنم زینب است
 
مهدی رحیمی


[ دوشنبه 91/5/2 ] [ 5:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

پرواز

من کیستم که لطف خود ابراز می کنی
در را نیامده به رویم باز می کنی
 
من چوب قهر کردن خود را نخورده ام
از بس می آوری و مرا ناز می کنی
 
اوّل تویی همیشه که لبخند می زنی
اوّل تویی همیشه که آغاز می کنی
 
من یک گناه کرده ی گردن شکسته ام
آیا مرا دوباره سرافراز می کنی؟
 
بگذار خوب گریه کنم از خجالتت
امشب که باز در به رویم باز می کنی
 
گفتم پرم شکسته به دردت نمی خورم
گفتی دلت شکسته و پرواز می کنی
 
من آدمم یقینِ یقین می کنم که باز
با یک "حسین" در دلم اعجاز می کنی
  
رحمان نوازنی


[ جمعه 91/4/30 ] [ 6:41 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دیده ی تر

توبه از جرم و خطا حال سحر می خواهد
خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد
 
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد
 
سختی گردنه ی عشق زمینت نزند
راهِ پر پیچ وخمش مرد سفر می خواهد
 
صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
محرم راز شدن دیده ی تر می خواهد
 
جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق
محشر از مادر سادات نظر می خواهد
 
عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد
 
سر عباس به نی پند ظریفی دارد
غیر خورشید، سماوات قمر می خواهد

وحید قاسمی


[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 12:10 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

غبار کاروان

ای خدا من لایق لطف و عطایت نیستم
آگهم من بنده ی خوبی برایت نیستم
 
هر سحر از فعل روز خود خجالت می کشم
خوب می دانی که منظور رضایت نیستم
 
در مسیر نفس خود عمریست در جا می زنم
ظلمت محضم، گمان اهل هدایت نیستم
 
دوری و غفلت مرا سرگرم دنیا کرده است
من دگر دلداده ی دین و ولایت نیستم
 
واجبات خویش را کردم فدای مستحب
جز گناه و درد سر چیزی برایت نیستم
 
چشم بر دست تو دارم ورنه افعالم گواست
شامل عفوت نبودم، آشنایت نیستم
 
حرمت مهمانی ات را قول و فعل من شکست
ای خدا من زینت مهمان سرایت نیستم
 
گرچه بیمار گناهم ، با علی در می زنم
بی علی هرگز خریدار لقایت نیستم
 
کاروان رفت و غبارش هم نصیب ما نشد
عاقبت راضی ز دستم حضرت زهرا نشد
 
احسان محسنی فر


[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 12:5 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

راز عطر سیب

در امتحان بندگی اش اشتباه کرد
برگ سپید دفتر دل را سیاه کرد
 
حتّی به راز عطر خوش سیب پی نبرد
در محضر امام زمان هم گناه کرد
 
بیچاره آن کسی که جوانی خویش را
در راه سرکشیّ و معاصی تباه کرد
 
امثال ما مسبّب این روضه ها شدند
یک عمر مرتضی سر خود را به چاه کرد
 
کو رزق گریه؟ دخل دلم خاک می خورد
این کسب را چگونه شود رو به راه کرد؟
 
با این همه گناه قیامت نمی شود
در چشم های حضرت زهرا نگاه کرد
 
وحید قاسمی


[ پنج شنبه 91/4/29 ] [ 12:2 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 15
بازدید دیروز: 115
کل بازدیدها: 1188400