سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

             طلوع محرم

قلبم به یاد کوثر و زمزم گرفته است
مثل طلوع سوره ی مریم گرفته است

باران دیده های من از رحمت شماست
اشکم به اذن چشم تو نم نم گرفته است

آری در این هوای پر از بغض بی کسی
نام تو در محیط دلم دم گرفته است

آری خدا که خانه ی مشکی گزیده است
روضه برای شاه دو عالم گرفته است

چشمم به راه آمدن ماه گریه هاست
امشب دلم به یاد محرّم گرفته است

دسته کجاست سینه زنش را صدا کند
زنجیر کوچک دل من غم گرفته است

در انتهای کوچه ی سینه زنی کسی
با ناله های فاطمیَش دم گرفته است

            علی اشتری


[ پنج شنبه 91/7/27 ] [ 9:43 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

          سینی به دست

تا کربلایم بُرد فریاد رسایش
سینی بدستی که من و جانم فدایش

وقتی میان کوچه ی ما راه می رفت
بوی محرّم پخش می شد با صدایش

او کوچه گرد کوچه های بُغض باشد
در شهر اربابی که می میرد برایش

تا گوشه ی ویرانه ای پشت محلّه
می بُرد چشمان مرا با ردّ پایش

ویرانه ای که فطرس ماه محرّم
می آمد از آنجا صدای بالهایش

عطری پراکند و مرا تا آسمان برد
با پرچم سبز شهید کربلایش

این خیمه یا چادر نماز مادرش نیست
آقا گرفته طفل را زیر عبایش

می خوابم از این لحظه پشت پنجره، تا
هر روز بیدارم کند زنگ صدایش

       علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

            روضه ی ماه

هلال ماه محرم، سلام حال شما
نگاه کن که مرا کشته شوق خال شما

اگر درست بگویم تمام شبها را
کنار سفره ی اشکیم با خیال شما

نه یک شب و دو سه شب، بلکه یازده ماه است
نشسته ام که شود رؤیت جمال شما

تو ماه نورسی و قبل سال شصت و یکم
ندیده بود کسی قامت هلال شما

هر آن زمان که بگریی زمان باران است
که وقت گریه بود ابر، دستمال شما

چه خوب می شود امسال را تمام دهه
تو روضه خوان شوی و ما هم از قبال شما

- که دیده ای چه به روز خیام آوردند -
تمام، گریه شویم از نگاه حال شما

       محسن عرب خالقی


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:27 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

             درک محرم

تمام حاجت ما را خدا به ما داده
که از صفای حسینش به ما صفا داده

تمام آرزویم دیدن محرّم بود
که فیض درک عزا را خدا به ما داده

بهار اشک رسید و خدا به دیده ی ما
ز چشم حضرت زهرا کمی بُکا داده

به قیمت همه عالم نمی دهم هرگز
دل شکسته ی خود را که حق عطا داده

برای درک محرّم به خود رجوعی کن
که اصل طینت ما را ز کربلا داده

از آنکه هستی خود را تمام، داده حسین
خدا خداییِ خود را به خونبها داده

هر آنکه خدمت دائم در این حرم دارد
گرفته آنچه خدایش به انبیا داده

            جواد حیدری


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:26 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

           خانه ی شبنم

از تو خدا بهشت مجسّم درست کرد
داغ تو را بهانه ی آدم درست کرد

آمد تو را به سینه ی عالم نشاند و بعد
از آتش ضریح تو مرهم درست کرد

بعداً به پای فجر گلویت که سرخ بود
با اشک و آه سوره ی مریم درست کرد

از قطعه قطعه شعر تو آمد قصیده ساخت
آخر ردیف ناب تو را غم درست کرد

در کوچه های هیئت تو جبرئیل ماند
از گریه های گریه کنان دم درست کرد

معمار زخم های تو از ابتدای من
در عرش چشم، خانه ی شبنم درست کرد

رگ رگ رگ بریده شده، دست خنجری
از بوسه گاه حضرت خاتم درست کرد

سر شانه های فاطمه لرزید تا به حشر
وقتی خدا نسیم محرّم درست کرد

              علیرضا لک


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:25 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

             حوالیِ پرچم

عطری که از حوالی پرچم رسیده است
ما را به سمت مجلس آقا کشیده است

از صحن این حسینیه تا صحن کربلا
صد کوچه وا کنید، محرّم رسیده است

دست ازل دو چشم مرا وقف گریه کرد
اصلاً مرا برای همین آفریده است

آقا ببین برای عزای تو مادرم
پیراهن سیاه برایم خریده است

نورش نمی دهند و بهشتش نمی برند
چشمی که روضه های شما را ندیده است

هرچند صد پیاله تو را گریه کرده اند
امّا هزار قطره ی اشک نچییده است

         علی اکبر لطیفیان


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:24 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

         حسینیه ی خدا

از عرش، از میان حسینیه ی خدا
آمد صدای ناله ی «حیّ علی العزاء»

جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت:
"یارب اجازه هست، شوم فرش این عزا"

آدم ز جنّت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا

او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا

آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر محرم این اشک و گریه ها

آن گاه گفت روضه بخوان «ایّهاالرّسول»
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا

                    ***
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آید صدای گریه اش از بین روضه ها

          رحمان نوازنی


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:22 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

           بوی محرم

ای دل محرّم آمده وقت عزا شده
ماه عزای حضرت خون خدا شده

ماتم میان چشم همه موج می زند
چشمان گریه، چشمه ی شور شفا شده

ما اهل روضه، زنده به بوی محرّمیم
دلهای ما حسینیه ی کربلا شده

بازار و کوچه ها همه با زاری آشنا
هرجا گذر کنی غم عظما به پا شده

احرام ما، لباس سیاه عزای ماست
هیئت مَطاف، زمزمه لبیک ما شده

دستی که وقف روضه شده، سینه می زند
مرهم به زخم سینه ی خیرالنّسا شده

صاحب عزای مجلس ارباب، مادر است
با دست آه فاطمه، هیئت بنا شده

           علی ناظمی


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:21 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

           جوریِ جنس

نَفَس از سینه به طرز دگری می آید
هر دمم تازه تر از تازه تری می آید

بیدلی می طلبد عشق حقیقی، ورنه
دعویِ عشق ز هر بی جگری می آید

جوریِ جنس، مرا فطرس دربارت کن
به من انگار که بی بال و پری می آید

خیمه ات سوخت، دلم سوخت، همه عالم سوخت
شعله ی تو ز کدامین شرری می آید

کس ندانست که تو سوخته ای یا زینب
اینقدر هست که بوی جگری می آید

تو چه خورشید جمالی که طلوع رخ تو
اوّل طلعت سال قمری می آید

تو مرا سوختی و من همه ی دنیا را
آری از گریه  کنان هم هُنری می آید

آب پاشی نشود پادریِ هر چشمی
تا بدانند که یار از چه دری می آید

         محمد سهرابی


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

            شبنم شکار

خورشید با صلابت شبنم شکار را
خواهش کنید تا کثرات غبار را

در وحدت تشعشع خود مُضمحل کند
یعنی جلا دهد جلوات شرار را

این چشم های باکره ام مریمی نشد
مردی نبود عاطفه ی تازه کار را

گریه ببار یکسره تا شستشو دهم
با آب گرم، سردی سنگ مزار را

این چشم ها سؤال دو مجهولی منند
حل کن در آب مسأله ی جویبار را

بر بغض های وحشی من راه را مبند
این اسب های هِی شده ی بی مهار را

ما بی چراغ گریه به ظلمت نشسته ایم
روشن کن این ستاره ی دنباله دار را
 
                    ***
ما سوختیم و دود به چشم کسی نرفت
یک آفرین نگفت دل خوش عیار ما

کو دستمال گریه که من منفجر شدم
این کوه پس کجا ببرد آبشار را؟

        شیخ رضا جعفری


[ چهارشنبه 91/7/26 ] [ 9:18 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 85
بازدید دیروز: 136
کل بازدیدها: 1187799