سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

چار غل

مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را از شب اشتباه نکرد

به کدامین گناه زندان رفت
او که در عمر خود گناه نکرد

رگ به رگ شد تمام پیکر او
رگ غیرت ولی تباه نکرد

زن رقّاصه موپریشان شد
سر مویی ولی نگاه نکرد

واقعاً موی او خضاب نداشت
خلق را هیچ گه سیه نکرد

غُل از او رخصت جدایی خواست
شه به حرفش ولی نگاه نکرد

به همه سینه ی پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد

چهارده سال آفتاب نخورد
رشد، جایی چنین گیاه نکرد

ردّ شلاق مانده بر بدنش
بر تنش رخت راه راه نکرد

چار غل بست و چار قل وا کرد
لیک قطع دل از اله نکرد

جز دو ابرو و خیل مژگانش
هیچ گه رغبت سپاه نکرد

روزه اش را به اشک دیده ی خود
گاه افطار کرد و گاه نکرد

محمد سهرابی


[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 2:29 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دریا رفت

بر سر تخته پاره دریا رفت
ناله از تخت سینه بالا رفت

چهار حمّال و آفتاب فلک
چه بساطی است این که با ما رفت

جبرئیل از فلک اذان سر داد
عجّلوا عجّلوا که آقا رفت

شجر طور، ساقه اش بشکست
یا که بشکسته ساق موسا رفت

یک تن و این همه کفن! چه کند؟
ناله از بوریا به بالا رفت

محمد سهرابی


[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 2:28 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

پری نیست

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
جز مُشتِ پر از طایر قدسی اثری نیست
 
در دل اثر از شادی و امّید مجویید
از شاخه ی  بشکسته امید ثمری نیست
 
گفتم به صبا درد دل خویش بگویم
اما به سیه چال، صبا را گذری نیست
 
گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گویم؟  
دیگر ز من و درد دل من خبری نیست
 
امّید رهایی چو از این بند محال است
ناچار بجز مرگ، نجات دگری نیست
 
ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست
 
«تا بال و پری بود قفس را نگشودند
امروز گشودند قفس را که پری نیست»

حاج علی انسانی


[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 2:27 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ناله و فریاد من سودی به حال من ندارد
از که آزادی بخواهم این قفس روزن ندارد

زخم گردن، جسم نیلی، پای خون آلوده گوید
آسمان زندانیی مظلومتر از من ندارد

آنچنان افتاده ام از پا در این زندان که دیگر
دست من تابی که غُل بردارد از گردن ندارد

کس نگوید آخر ای بیدادگر صیاد، بس کن
مرغ بال و پرشکسته در قفس کشتن ندارد

طور، زندان، آه، آتش، اشک مونس، ناله همدم
موسی این حال و هوا در وادی ایمن ندارد

دوستان یاد آورید از گریه ی ویران نشینی
کو تسلایی به غیر از خنده ی دشمن ندارد

نیست یکسان حبس تاریک من و زندان یوسف
او چو من آثار زنجیر ستم بر تن ندارد

او دگر نشکسته درهم استخوان ساق پایش
او دگر در گوشه مطموره ها مسکن ندارد

حاج غلامرضا سازگار


[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 2:23 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

دعای زندان

ای باخبر ز درد نهانت خدای تو
نَبود سزای گوشه ی تبعید جای تو

زندان توست سینه ی سینای معرفت
موسایی و هزار چو موسی گدای تو

ای ناخدای کشتی دین کز اراده ات
خاک نمور، نیل شود زیر پای تو

آری اگر اراده کنی، این سیاه چال
بهتر شود ز باغ و گلستان برای تو

اعجاز عشق موسیِ عمران ندیده بود
زنجیر می شود ید و بیضا به پای تو

ای کرده اختیار بلا را به جان خود
شیعه فدای غربت و درد و بلای تو

معبود بسکه طالب سوز صدات بود
می خواست روز و شب شنود ناله های تو

تو دردهای مادر خود را چشیده ای
سیلی نبود ای گل زهرا سزای تو

خَلّصنی یارب تو چو عجّل وفاتی است
شد مستجاب گوشه ی زندان دعای تو

ای پیکر تو با غل و زنجیر آشنا
مثل اسیر شام چکد خون ز پای تو

صورت به خاک می نهی و ناله می کنی
قربان استغاثه و آه و نوای تو

این سجده گاه، عاقبتش قتلگاه شد
زندان بهشت و چاه بلا کربلای تو

حاج محمود ژولیده


[ یکشنبه 92/3/12 ] [ 2:20 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 97
بازدید دیروز: 170
کل بازدیدها: 1174349