سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

حیدر قافله

عاشقان در حجاب یکدگرند
پرتو آفتاب یکدگرند
گاه تصویر قاب یکدگرند
همه زیر نقاب یکدگرند

سعی دارند جلوه کم بکنند
خویش را وقف نام هم بکنند


فاطمیّات یارهای هم‌اند
هر کدام افتخارهای هم‌اند
همه آئینه‌دارهای هم‌اند
دفن بین مزارهای هم‌اند

گاه زینب؛ گه ام کلثومند
هم‌طراز امام معصومند


این قبیله عجیب با ادبند
پیش هم ایستاده در عقبند
همگی غرق ذات، منقلبند
در ظهور صفات، هم نسبند

همگی در الست زاده شدند
همه پرچم به دست زاده شدند


می‌نویسم من از شما خانم
می‌بری تا خدا مرا خانم
تو بزرگی و ما گدا خانم
السّلامُ علیکِ یا خانم

ما گرفتار  بام‌های توایم
از ولادت غلام‌های توایم


عصمت کامله تو را خوانند
عابده، فاضله تو را خوانند
عالمه، عامله تو را خوانند
حیدر قافله تو را خوانند

کوه توحید منجلی هستی
زینب دوم علی هستی


متشرع به دین و باور خود
متواضع کنار خواهر خود
تا شدی همره برادر خود
متوسّل شدی به مادر خود

اقتدار حرم به دست تو بود
بعد عباس علم به دست تو بود


گریه بین شرار می‌کردی
شعله‌ها را مهار می‌کردی
پابرهنه فرار می‌کردی
دختران را سوار می کردی

همه‌جا کشتی نجات شدی
سر پناه مخدَّرات شدی


نان خود را به دختران دادی
سهم خود را به دیگران دادی
تو تسلّی به مادران دادی
معجرت را به خواهران دادی

گیسوی سوخته نقابت شد
گوشه‌ی آستین حجابت شد


به کجا کارها کشیده شده
سر بازارها کشیده شده
به پَرت خارها کشیده شده
معجرت بارها کشیده شده

خواهرت دیر کرد و افتادی
چادرت گیر کرد و افتادی


تا ز گودال سر در آوردی
خویش را نزد خواهر آوردی
سوی او دیده‌ی تر آوردی
رو به سوی برادر آوردی

خواهرانه به هم کمک کردید
نیزه را از گلو در آوردید

محمد جواد پرچمی



[ سه شنبه 93/2/2 ] [ 12:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

مرثیه ام کلثوم (س)


ام کلثوم (س) در حالى که همراه کاروان کربلا عازم شهر مدینه گردید

می گریست و این اشعار را می خواند: 

مدینةِ جدِّنا لا تَقبَلینا                     فَبِالحَسَراتِ وَ الاَحزانِ جینا

اى مدینه جد ما! نپذیر ما را، که ما با حسرت و اندوه‏ ها بازگشتیم؛


الا فَاخبِر رَسُولَ اللهِ عَنّا                  بِانّا قَد فُجِعنا فی اَبینا

ای مدینه! از جانب ما به رسول خدا(ص) خبر بده، که ما در مصیبت فقدان پدرمان، دردمند و اندوهبار شدیم؛


خَرجنا مِنکَ بالاَهلینَ جمعا              رَجعنا لا رِجالَ وَ لا بَنینا

از تو با همه خویشان بیرون رفته، و چون بازگشتیم نه مردان و نه کودکانى با ماست؛


و کُنّا فِی الخُروجِ بِجَمعِ شَملٍ          ‏رَجَعنا حاسِرینَ مُسلِبینا

در هنگام خروج جمع ما کامل بود و اکنون در بازگشت برهنه و غارت شده‏ایم؛


و کُنّا فى اَمانِ اللهِ جَهرا                  رَجَعنا بِالقَطیعَةِ خائِفینا

در ظاهر در امان خدا بودیم و اکنون که بازگشتیم هنوز بر ستم ظالمان و بریدن پیمانشان بیمناک هستیم؛


و مَولانَا الحُسَینُ لَنا اَنیسٌ‏               رَجَعنا و الحُسَینُ بِهِ رَهینا

انیس ما مولایمان حسین بود، و چون آمدیم حسین را در کربلا گرو گذاردیم؛


فَنَحنُ الضّائعاتُ بِلا کَفیلٍ                 و نَحنُ النّائِحاتُ عَلى اَخینا

مائیم که سرگردان و بدون کفیل شدیم، مائیم که بر برادر خود نوحه کردیم؛


و نَحنُ السّائراتُ عَلَى المَطایا           نَشالُ عَلَى الجَمالِ المُبغِضینا؟

و مائیم که بر شتران حمل شدیم، و ما را بر شتران درشت خوى سوار کردند؛


و نَحنُ بَناتُ یس و طه‏                    و نَحنُ الباکیاتُ عَلى اَبینا

ما دختران یاسین و طاهائیم، و مائیم که در سوگ پدر خود گریستیم؛


وَ نَحنُ الطّاهِراتُ بِلا خِفاء                 و نَحنُ المُخلِصونَ المُصطَفونا

پاکان بدون خفاء مائیم، و مخلصان و برگزیدگان مائیم؛


و نحنُ الصّابراتُ عَلَى البلایا              و نحنُ الصّادقون النّاصِحُونا

ما بردباران بر بلا هستیم، و ما راستگویان ناصحیم؛


الا یا جَدِّنا بَلَغتَ عِدانا                     مُناها وَ اشتَفىِ الاعداءُ فینا

اى جد ما! دشمنان ما به آرزویشان رسیدند، و تشفى یافتند به سبب قتل ما؛


لَقَد هَتکُوا النّساءَ و حَمَّلُوها             عَلى الاَقتابِ قَهراً اَجمَعِینا

«حرمت زنان را هتک نمودند و تمام آنها را به اجبار بر جحاز بی روپوش شتران حمل کردند» (1).

 

    (1) الدمعة الساکبه

     نفس المهموم

     سوگنامه آل محمد(ص) 


[ پنج شنبه 92/2/19 ] [ 2:23 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

الگوی فرشتگان معصوم است او
بر واژه ی صبر و عشق مفهوم است او
از خطبه ی آتشین او پیدا شد
بانوی قیام، ام کلثوم است او

سید محمد میر هاشمی


[ پنج شنبه 92/2/19 ] [ 12:36 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

شب قدری و قدرت نیست معلوم
میان شیعه هم هستی تو مظلوم
فقط نام تو را بردیم گاهی
فدای غربتت یا ام کلثوم
 
***
کمر بر استقامت بسته زینب
که یک دم هم ز پا ننشسته زینب
اگر زینب پناه کاروان بود
تو هم بودی عصای دست زینب
 
***
صبوری غرق در تاب و تب تو
وفا زانو زده در مکتب تو
در این شش ماه یک دم هم نیفتاد
«حسینم وا حسینا» از لب تو

یوسف رحیمی


[ پنج شنبه 92/2/19 ] [ 12:35 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

صوت رسا

بانو زبانزد است حیایی که داشتی
تاریخ ثبت کرده وفایی که داشتی

نازل شود به وحی خدا مدح وصف تو
با آن مقام پیش خدایی که داشتی

در آسمان حیدر و زهرا پریده ای
مهد کمال بود هوایی که داشتی

با حضرت عقیله ی صحرای کربلا
مشهور بود صدق و صفایی که داشتی

دیدند اهل کوفه که حیدر ظهور کرد
با خطبه ها و صوت رسایی که داشتی

دیدی مصیبتی که دگر کس نمی رسد
به ابتدای صبر و رضایی که داشتی

قربانیِ تو نزد خدایت قبول شد
یک عمر ماند رنگ حنایی که داشتی

ام البنین به شهر مدینه که روضه داشت
گل می نمود آه و بکایی که داشتی

با زینب و رباب فقط ناله می زدی
با خاطرات کرب و بلایی که داشتی

تقسیم شد میان اسیران اهل بیت
در شهر شام آب و غذایی که داشتی

حتی زن یزید لعین گریه اش گرفت
با دیدن خرابه و جایی که داشتی

عباس بود روی نی و بست چشم خود
وقتی که دید تاول پایی که داشتی

در خیمه های سوخته آمد چه بر سرت؟
بعد از غروب و شام عزایی که داشتی

یاد صدای فاطمه افتاد پشت در
زینب شنید سوز صدایی که داشتی

شکر خدا نبود ببیند برادرت
بردند گوشوار طلایی که داشتی

شکر خدا نبود حسین تو بشنود
در زیر تازیانه نوایی که داشتی

رضا رسول زاده


[ چهارشنبه 92/2/18 ] [ 12:40 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

یادگار ماندگار

یا علی گفتی و غم آغاز شد
ناگهان قفل زبانم باز شد
 
یاعلی گفتی همین اعجاز توست
یاعلی پروانه ی پرواز توست
 
سایه ات را بر سرم انداختی
یک نگه بر دفترم انداختی
 
تا تو لیلای منی مجنونتم
دختر شیر خدا ممنونتم
 
با نگاه تو تبانی میکنم
تا قیامت روضه خوانی میکنم
 
ام کلثومی و دل در بند توست
شمس گیتی روی گردنبند توست
 
ام کلثومی به عالم سروری
با نگاهت از همه دل می بری

از ازل آرام جان زینبی
خواهر شیرین زبان زینبی

پیش تو ام البنین رو میزند
محضرت عباس زانو میزند

ام کلثومی و امّید همه
یادگار ماندگار فاطمه
 
ام کلثومی و طاووس علی
ام کلثومی و ناموس علی

هم طراز تو در این عالم نبود
سهم تو چیزی به جز ماتم نبود

کاش از چشم و نظر میگفتی و
از همان روز خطر میگفتی و

کاش از هیزم به دستان لعین
از نگاه شعله ور میگفتی و

شاهد غم های مادر بوده ای
کاش از سقط پسر میگفتی و

کاش میگفتی تو از ضرب لگد
کاش از درد کمر میگفتی و

کاش از دست زمخت ثانی و
درد گوش و درد سر میگفتی و

کاش آن شب در پس تابوت او
با همان سوز جگر میگفتی و

روضه ات یک بام دارد تو هوا
گه مدینه میروم گه کربلا
 
عمه جان نیمه جان یادش بخیر
فتنه های کوفیان یادش بخیر
 
ناله میکردی و بر سر میزدی
أَلاَمان و الامان یادش بخیر

مأمن اطفال آغوش تو بود
گریه های کودکان یادش بخیر
 
میکشیدی خار از پایی برون
گریه میکردی چنان یادش بخیر
 
بازویت را کعب نی ها میزدند
تازیانه و سنان یادش بخیر
 
کوچه وبازار و سنگ و ناسزا
در میان شامیان یادش بخیر
 
حال داری با قدی خم میروی
داری ای منظومه ی غم میروی
 
از تمام رنج دنیا خسته ای
سوی آقای محرم میروی

می سرایی یاد آن هامون خون
زیر لب "... إنّا الیه راجعون "

علیرضا خاکساری


[ چهارشنبه 92/2/18 ] [ 12:39 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 151
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186049