سفارش تبلیغ
صبا ویژن

امامِ رئوف

روزی اینجا بهار داشته است
چار سنگ مزار داشته است


به حریمش پناه می برده
هرکه با هرکه کار داشته است


مثل مشهد در این حرم زائر
از خودش اختیار داشته است


شانه‌ی بی قرار ِلرزان و
گونه‌ی آبدار داشته است


اشک با پلک، رو به روی ضریح
آشکارا  قرار داشته است


روزگاری به خادمی ِبقیع
جبرئیل افتخار داشته است


روی زَوار باز بوده حرم
ساعت دو، سه چار داشته است


شاخه هایش به سنگ محکوم است
هر درختی که بار داشته است


***
گیرم اینجا خراب هم باشد
دائماً آفتاب هم باشد


دل مهم است بین ما با قبر
گیرم اصلاً طناب هم باشد


گاه مثل بقیع می بایست
در زیارت شتاب هم باشد


این خودش باب رحمت است اگر
زدن شیعه باب هم باشد


پیرهن خود ضریح خواهد شد
زیر آن گر کتاب هم باشد


چونکه اُمّ البنین در این خاک است
باید اینجا رباب هم باشد


باید اینجا شبیه کرب و بلا
ناله‌ی آب آب هم باشد


***
باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد


با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند


با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند


به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند


نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند


"دودمه" نه، در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند


با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه‌ی "آمدم" درست کنند


دور گنبد چهار گلدسته
ولی از داغ، خم درست کنند


کاش هرچیز را نمی‌سازند
کوچه را دستِ کم درست کنند


کوچه را در ادامه‌ی طرح ِ
از حرم تا حرم درست کنند...

مهدی رحیمی

برگرفته از سایت بی پلاک


[ دوشنبه 93/5/13 ] [ 1:9 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

در عالم رویا سفری سوی تو کردم
بی خود شدم از خود هوس کوی تو کردم

از شوق زیارت نفسم حبس به سینه
خواهم بنشینم به سر بام مدینه

من هشتم شوّال هوایی بقیعم
گریه کن یک روضه ی مکشوف و فجیعم

مرثیه ی جانسوز همان ظهر جسارت
آن روز بد حمله ی اشرار و شرارت

روزیکه عدو تخم نفاقی به سبو ریخت
در شهر نبی گنبد و گلدسته فرو ریخت

حالا مَثَل فصل خزانیِ بهاری
گریه کنم از بهر ضریحی که نداری   

صحن تو که دلگیر تر از کنج اتاقی ست
بر روی مزار تو نه شمعی نه چراغی ست

بین من و تو فاصله دیوار کشیدند
بر قبر تو نقاشی مسمار کشیدند

از غصه بسوزم که غریب وطنی تو
آری حسنی تو حسنی تو حسنی تو

با دیدن شش گوشه به این نکته رسیدم
مظلوم تر از تشنه لب بی کفنی تو

در پیش نگاه تر تو فاطمه افتاد
الحق که اسیر غم و درد و محنی تو

هم شاهد دیوار و در و خانه و آتش
هم شاهد آن کوچه و دست بزنی تو

روزی به تولای نگاهت بسراییم
با فرشچیان سوی دیار تو بیاییم

مایی که به دام غم عشق تو اسیریم
احداث حرم را همگی دست بگیریم    

روزی به تماشای ضریح تو بنازیم
در عالم نقاره زنی ها بنوازیم

سجادیه و صحن حسنّیه بسازیم
اطراف دو تا حوزه ی علمیه بسازیم

یک روز بسازیم همه باورمان را
خوشحال نمائیم دل مادرمان را

علیرضا خاکساری


[ پنج شنبه 92/5/24 ] [ 9:19 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

تا بوده و هست درد و غم باشد، آه
داغی به دل اهل کرم باشد، آه
ای شهر مدینه! بی وفایی تا کی؟
کی دیده «کریم» بی حرم باشد، آه

یوسف رحیمی


***

افسوس تو را خراب کردند
ما را ز خجالت آب کردند
سهم سر ما سایه ی درد و
سهم تو هم آفتاب کردند

خوشحال ز نور تو نبودند
دنبال ظهور تو نبودند
وقتی که تو را خراب کردند
در فکر غرور تو نبودند

محمد علی بیابانی


[ چهارشنبه 92/5/23 ] [ 7:17 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

ضریح خاکی

باران چکید و سقف دیده آب برداشت
خاک زمین در سینه ی خود آهِ تر داشت

گنبد طلای فرضیِ ذهنم فرو ریخت
اصلاً طلاکاری از اول دردسر داشت

پشت ستون عرش لرزید و فرو ریخت
از این مصیبت کوه دستی بر کمر داشت

چشمِ ضریح خاکیِ اولاد زهرا
در سینه ی مسموم خود خون جگر داشت

دیگر ندارد، نیست هر جایی بگردی
هر جای این قطعه زمین جز آه سردی


در آسمانش نیست حتی یک ستاره
نه ماه و خورشیدی به حدّ یک شراره

از گنبد و گلدسته و صحن و سرایش
مانده همین... تنها قبوری چارپاره

شمع و چراغش را ز دستانش ربودند
چشم فلک مبهوت و غرق در نظاره

با بال های خاکی هرچه کبوتر
جبریل می گرید چنان ابر بهاره

اینجا ملک در زیر بالش سنگ افتاد
یا که فرشته رد شده بی گوشواره

اینجا شب نیلی دلش را چاک می کرد
باغ کبودش را کسی در خاک می کرد

اینجا همین گوشه دلی زنجیر می شد
بر شانه ی تابوت اسیر تیر می شد

اینجا زمانی طعنه گاه مردمش بود
بر ناقه ای عریان، امامی پیر می شد

وقتی که باقر را به بزم عیش بردند
از شام و اهل ناسزایش سیر می شد

اینجا هزاران باغ سرخ لاله پژمرد
شیخ الائمه تا که در کوچه زمین خورد

از شام تاری که به یاد یاس مانده
تا لخته ی خونی که بر دستاس مانده

یا ای که دست شرّ النّاس مانده
اینها تماماً در دل عباس مانده

رحمت به اشک زائران دل حزینش
مادر و مادر، حضرت امّ البنینش


بگذار و بگذر روضه هاشان پا بگیرد
گریه کنار قبرهاشان جا بگیرد

یک روز یک جمعه کسی باید بیاید
تا که تقاص آل زهرا را بگیرد

روح الله عیوضی


[ چهارشنبه 92/5/23 ] [ 7:16 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید

گریه های بلند ممنوع است
روضه که هیچ سینه هم نزنید

کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید

زائری خسته ام نگهبانان…
…به خدا زود می روم نزنید

زائری داد زد که نامردان
تازیانه به مادرم نزنید

غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است


کاش درهای صحن وا بشود
شوق در سینه ها به پا بشود

کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا بشود

کاش با نغمه حسین حسین
این حرم مثل کربلا بشود

در کنار مزار ام بنین
طرحی از علقمه بنا بشود

پس بسازیم پنجره فولاد
هر قدر عقده هست وا بشود

چارتا گنبد طلایی رنگ
چارتا مشهد الرضا بشود

این بقیعی که این چنین خاکی است
رشک پروانه های افلاکی است

در هوایش ستاره می سوزد
سینه با هر نظاره می سوزد

هشت شوال آسمان لرزید
دید صحن و مناره می سوزد

بارگاه بقیع ویران شد
دل بی راه و چاره می سوزد

این حرم مثل چادر زهراست
که در اینجا دوباره می سوزد

این حرم مثل خیمه ی زینب
که در اوج شراره می سوزد

سالها بعد قدری آن سو تر
چند قرآن پاره می سوزد
 
مجید تال


[ چهارشنبه 92/5/23 ] [ 7:14 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

می رسد از مدینه بوی غم
فاطمه باز دیده گریان شد
چونکه قبر چهار فرزندش
در حریم بقیع ویران شد
 
آتش کینه شعله ها دارد
از دل سرسپرده های یهود
لعنت حق به هر چه وهابی
لغنت فاطمه به آل سعود
 
قصد دارند ریشه را بزنند
صحبت از قبر ها بهانه بود
ریشه ی بغض و کینه ی اینان
آتش و دود و تازیانه بود
 
لعنت حق به آن کسانی که
اولین شعله را به پا کردند
حقّ پیغمبر معظم را
با لگد پشت در ادا کردند
 
در مدینه ز بعد پیغمبر
ناله های بلند ممنوع است
در مرام پلید این مردم
زن زدن از امور مشروع است
 
گریه کردند آسمانی ها
با نوای حزینه ی ز هرا
به گمانم که باز تازه شده
داغ مسمار و سینه ی زهرا
 
بعد از آنکه زدند زهرا را
دستشان باز شد به بی ادبی
کاش روزیِ هیچکس نشود
ضرب سنگین سیلی عربی
 
کاش مهدی بیاید و با او
ریشه ی فتنه را براندازیم
عاقبت بهر مادر سادات
گنبد و بارگاه می سازیم
 
با نیابت ز قبر مادرمان
سوی ام البنبن سلام کنیم
دست بر سینه در مقابل او
مثل عباس احترام کنیم

قاسم نعمتی


[ چهارشنبه 92/5/23 ] [ 12:7 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

رازها داری درون سینه پنهان ای بقیع
نیست چشمی که نباشد بر تو گریان ای بقیع

گر شود روزی سکوت خویشتن را بشکنی
عالم امکان کنی بی تاب و حیران ای بقیع

لاله و یاس و شقایق پرپر از باد خزان
خفته در آغوش تو ای باغ جانان ای بقیع

مجتبی دلبند زهرا با دل صد چاک او
گشته از زهر جفا نزد تو مهمان ای بقیع

باقر العلم نبی و صادق و سجاد را
همچو جان بنموده ای در خویش پنهان ای بقیع

خلق می گویند زهرا خفته در آغوش تو
ریخته بر بروی تو اشک فراوان ای بقیع

ای زمین مهمان نوازی کن، شکسته پهلویش
پشت درب خانه از بیداد عدوان ای بقیع

بازوی او زخمی و رخساره اش باشد کبود
حفظ کن این آیه ی تطهیر قرآن ای بقیع

حضرت پیغمبر از نزدیک باشد ناظرت
بیش از این هرگز مکن او را پریشان ای بقیع

روزگاری گنبد و گلدسته هایی داشتی
آب بستند و تو را کردند و ویران ای بقیع

کاش می شد مهدی زهرا ز غیبت می رسید
تا که می شد جلوه گر آن قبر پنهان ای بقیع

عالم امکان رها می شد ز جور ناکسان
خاک کویت می شدی همچون گلستان ای بقیع

ای نگین حلقه ی  عالم ز غربت  غم مخور
عاقبت روزی شود رنج تو پایان ای بقیع

مهدی صاحب زمان نوحه سرای کوی توست
با دلی محنت زده سر در گریبان ای بقیع

حاج حبیب الله موحد


[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 4:47 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]

الا حریم تو کوی چهار امام بقیع
تو عرش قرب خدایی ولی بنام بقیع

به خفته گان حریم مقدّس تو درود
به آستان جلالت ز ما سلام بقیع

اگر که دست دهد سنگ آستان تو را
کنم چنان حجر السود استلام بقیع

تو خوابگاه جگر گوشه گان زهرایی
تو قبله ی دلی و کعبه ی اَنام بقیع

میان منبر و قبر نبی اگر نبُوَد
گرفته فاطمه در دامنت مقام بقیع

چو ذکر نام تو با نام فاطمه آید
بریم نام تو را ما به احترام بقیع

ز خاک پاک تو بوی حبیب می آید
از آن به کوی تو مهدی نهاده گام بقیع

خدا کند که مؤید برای عرض ادب
کند دوباره اقامت در آن مقام بقیع

استاد سید رضا مؤید


[ پنج شنبه 91/6/2 ] [ 4:23 عصر ] [ کبوترِ حرم ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 154
بازدید دیروز: 49
کل بازدیدها: 1186052